این رویکرد با دیدی کلان به جامعه و روابط اجتماعی مینگرد.
بر اساس این رویکرد جامعه متشکل از اجزاء همبستهای لحاظ میشود که در پیوند با یکدیگر عمل میکنند و الگوی این رویکرد متقابل بین اجزاء نظام جامعه ، ساختار آن را تشکیل میدهد. در این ساختار، هر یک از اجزاء کارکرد یا نقش ویژه ای در ارتباط یا سایر اجزاء در کل نظام بر عهده دارند. نظام آموزشی به عنوان بخش لاینفکی از کل نظام جامعه تلقی میشود که کارکردهایی نظیر انتقال فرهنگ و جامعه پذیری را برای حفظ نظام اجتماعی جامعه انجام میدهد. در این زمینه، تربیت اخلاقی، انضباط، القای ارزشها و آموزش حرفهای از دید جامعه، شناسانی نظیر دورکیم و پیروان او، مهم قلمداد میشوند. جامعه شناسان کارکردگرا غالباً آموزش و پرورش را به عنوان نهاد اجتماعی در نظر میگیرد و ساختار و کارکردهای سازمانی، نقشها و فعالیتهای سازمانی و تخقق اهداف و مقاصد آن را مورد مطالعه قرار میدهند. (علاقهبند، ۱۳۸۱: ۲۱).
پیروان این رویکرد در مورد کارکرد آموزش و پرورش در سازماندهی جامعه و تولید آن میگویند:
مدرسه در گزینش حرفهای و اجتماعی کارکردی دارد. همه مردم نمیتوانند سر دفتر، معمار، کارمند دولت، نانوا یا لوله کش ساختمان بشوند، بنابراین باید در جایی در جامعه گزینشی حتیالمقدور مبتنی بر صلاحیتها و صفات اخلاقی لازم به عمل بیاید. این گزینش را مدرسه بر عهده میگیرد. در این چشم انداز شکست تحصیلی نتیجه کارکرد اجتناب ناپذیر گزینش و راهنمایی شغلی افراد بر روی صفحه شطرنج اجتماعی است. آماده سازی این صورت مساله در این چشم انداز عبارت و راهنمایی شغلی افراد بر روی صفحه شطرنج اجتماعی است.
آماده سازی این صورت مساله در این چشم انداز عبارت خواهد بود از تدوین چارچوب نظری و مفاهیمی که امکان میدهد نتایج تحصیلی را نه به عنوان شکستهای شخصی، بلکه به عنوان اطلاعات مفیدی درباره استعدادها ملاحظه کرد، یعنی به عنوان شاخصهایی که به گزینش بهینه جوانان برای مشاغل مفید و متناسب با استعدادشان کمک میکند.» (کیوی، ۱۳۷۵، ۸۶)
منتقدان رویکرد بالا بر آنند که رویکرد کارکردی ، آرمانها ، ارزشها ، علایق و انتظارات گروه های مختلف و متضاد جامعه را در ارتباط با هدفها و برنامههای نظام آموزشی نادیده میگیرند. در جوامع نامتجانس ممکن است هر یک از گروه های اجتماعی، در جهت پیشبرد منافع گروهی خود، هدفها و برنامههای خاصی را برای آموزش و پرورش ترجیح داده و در نتیجه، نظام آموزشی را دچار تضاد و کشمکش سازند.
انتقاد دیگر، دشواری تحلیل کنشهای متقابل و پویاییهای موجود در محیطهای آموزشی، نظیر روابط متقابل میان دانشآموزان و معلمان، از این دیدگاه است. افزون بر آن، این رویکرد با محتوای فراگیرد و آموزش و پرورش(چه چیز – چگونه آموزش داده میشود)، کار ندارد.
علیرغم این نگرش، افراد در ساختار نظام آموزشی، فقط ایفا گر نقش یا کارکرد به شمار نمیرود. بلکه نقش و کارکرد خود را میآفرینند و تغییر میدهند. سرانجام، این نظریه به طور ضمنی فرض میکند که تغییر در نظام، تدریجی و آگاهانه بوده و تعادل آن را بر هم نمیزند که این امر، به وضوح در همه موقعیتهای اجتماعی صحت ندارد.(علاقهبند، ۱۳۸۲، ۲۲)
بسیاری از محققان پیشاپیش نشان داده بودند که این گزینش نه عینی است و نه خالی از سوء نیت و بیشتر به باز تولید امتیازات طبقات حاکم کمک میکند.»(کیوی، ۱۳۷۵، ۸۶)
این نظریه نظامهای اجتماعی، به دوگروه متمایز به حساب میآید، بر ماهیت اجبار [۱] و تغییر[۲] در جامعه تاکید میکند. بر اساس این نظریه نظامهای اجتماعی به دو گروه متمایز دارا و ندار یا سلطهگر و تحت سلطه تفکیک میشوند. رابطه منابع مادی جامعه برخوردار است. گروه تحت سلطه فاقد آنها است. در نتیجه، اهداف و برنامههای یک گروه غالباً در تضاد با اهداف و برنامههای گروه دیگر است. تضاد میان گروه ها، گاهی پنهان و غالباً آشکار و خشونت آمیز است. با پدید آمدن خشونت، مبارزه میان گروه های متنازع، شدت میگیرد و نظام و وجود به فروپاشی سوق مییابد.
مطالعات و پژوهشهایی که از این دیدگاه به عمل میآید. معمولاً بر فشارها و کشاکشهایی که به وسیله قدرت و تضاد ایجاد شده و قالاً موجب تغییر در نظام اجتماعی میشوند، متمرکزند. بعضی از جامعهشناسان پیرو این رویکرد، آموزش و پرورش همگانی را به منزله نوعی ابزار جامعه سرمایهداری تلقی میکنند که راهیابی به سطوح عالی آموزش و پرورش را از طریق کارکرد گزینش و تخصیص و اغوا و فریب مردم، کنترل میکند.(علاقهبند، ۱۳۸۲، ۲۳-۲۲)
ویلاژ دوالر[۳] (۱۹۶۵) که در تحلیل جامعهشناختی مدرسه، اندیشه تضاد را مد نظر داشته. در اثر کلاسیک خود جامعه شناسی آموزش[۴] مینویسد که مدارس(آمریکا) در یک حالت نامتوازن[۵] دائمی به سر میبرند. معلمان به دلیل نداشتن انضباط، به از دست دادن مشاغل خود تهدید میشوند و اقتدار نظام آموزشی به طور مداوم، از سوی دانشآموزان، والدین، هیئتهای امناء و شوراهای آموزشی که نمآینده سایر گروه های ذینفع و غالباً رقابت جو، در نظامهای اجتماعی به شمار میروند. تهدید میشود. همچنین از این دیدگاه، ملاحظه میشود که کسانی که بر نظام آموزشی تسلط دارند، از طریق آن، افراد جامعه را در جهت تحقق مقاصد خویش تربیت میکنند. مقاومت در مقابل این نوع کنترل نیز، مورد توجه محققان است.
این رویکرد تلویحاً به یک نظام اجتماعی بیثبات و متغیر اشاره دارد که بینظمی و ناآرامی در آن همواره متحمل است. اما در انتقاد از این دیدگاه میتوان میگفت:
گر چه این رویکرد تلویحاً به یک نظام آموزشی بی ثبات و متغیر اشاره دارد که بینظمی و ناآرامی در آن، همواره محتمل است، و از این رو رویکردی مفید برای توضیح موقعیتهای پرستیز و متضاد به شمار میرود. ولی درباره تعادل یا موازنه موجود میان اجزای یک نظام یا کنش متقابل بین اعضای آن توضیحات مفیدی ارائه نمیدهد. البته در ارتباط با آموزش و پرورش، هر دو دیدگاه کارکردی و تضاد میکوشند توضیح دهند که چگونه آموزش و پرورش به حفظ وضع موجود در جامعه کمک میکند. با وجود این، فرد، تعریف فرد را از موقعیت اجتماعی، یا کنشهای متقابل موجود در نظام آموزشی، در کانون توجه آنها قرار نمیگیرد (علاقهبند، ۱۳۸۲، ۲۳-۲۲).
یکی از تفاوتهای مهم دیدگاه کارکردگرایی و دیدگاه ستیز درمورد تحصیلی دانشآموزان این است که: بر اساس دیدگاه کارکردگرایی ویژگیهای شخصی به خصوص استعداد و لیاقت تاثیر زیادی در عملکرد تحصیلی و آینده شغلی افراد دارد و قشربندی اجتماعی نظامی باز است که همه افراد جامعه بالقوه در صحنه رقابت با دیگران، به موقعیتهای اجتماعی مطلوب دسترسی دارند و افراد مستعدتر و بالیاقت تر موفقتر خواهند بود و موقعیت اجتماعی بهتری به دست خواهند آورد. ادعای کارکردگرایان این است که آموزش و پرورش به ایجاد یک جامعه شایسته سالار[۶] منجر میشود.
جامعهای که در آن استعداد و تلاش بیشتر از خصوصیات ارثی یا امتیازهای خاص، تعیین کننده منزلت افراد است این دیدگاه با نادیده انگاشتن تفاوت در شروع نقطه تحصیلی بار موفقیت یا عدم موفقیت تحصیلی را بر دوش افراد میگذارد و معتقد است که خاستگاه اجتماعی فی نفسه در بازده آموزشی، تاثیر تعیین کنندهای ندارد.
اما نظریه پردازان دیدگاه ستیز معتقدند که استعداد و لیاقت تعیین کننده سطح و کیفیت آموزش نیست بلکه این خاستگاه اجتماعی است که نهایتاً بر سطح و کیفیت آموزش و در نتیجه موقعیت شغلی و اجتماعی افراد تاثیر میگذارد. به عبارت دیگر افراد با زمینه های اجتماعی متفاوت وارد مدارس می شوند و در هنگام خروج به پشتوانه زمینه و خاستگاه اجتماعی شان به موفقیتهای اجتماعی افراد باید زمینههای اجتماعی آنها را مورد نظر قرار دارد و بدین لحاظ، لیاقت و استعداد، نقش تعیین کنندهای در این میان به عهده دارد. بنابراین در بلند مدت مشاهده میشود که هر نسل در گذر زمان موقعیت اجتماعی خود را به نسل بعد انتقال داده و تداوم میبخشد و بدین لحاظ تحرک اجتماعی جایی در این نظام نابرابر ندارد. (رفعت جاه، ۱۳۷۶، ۳۶ الی ۳۱)
گر چه دیدگاههای دیگری از جمله: رویکرد تعامل گرایی[۷] و غیره جهت بررسی مساله افت تحصیلی وجود دارد. ولی نگارنده از بین دیدگاه های مختلف، خصوصاً دو دیدگاه آخر، نظریه باز تولید مناسبات سلطه ناظر بر معیارهای گزینش در نظام آموزشی را برای بررسی مساله مورد نظر انتخاب میکند.
[۱] . coercion
[۲] . change
[۳] . wilard waller
[۴] . The sociology of teaching
[۵] . disequilibrium
[۶] . Meritocratic
[۷] . interactionism
پایگاه اجتماعی – اقتصادی خانواده و افت تحصیلی فرزندان
فرضیههای اصلی تحقیق به این صورت مطرح میشود
۱- بین پایگاه اجتماعی – اقتصادی خانواده با افت تحصیلی فرزندان رابطه معناداری وجود دارد.
۲- بین نابسامانی و مشکلات خانواده با افت تحصیلی فرزندان رابطه معناداری وجود دارد.
۳- بین نگرش فرد نسبت به آینده شغلی و افت تحصیلی دانشآموزان رابطه معناداری وجود دارد.
۴- بین سطح تحصیلات در خانواده و افت تحصیلی فرزندان رابطه معناداری وجود دارد.
نمودار
پایگاه اجتماعی[۲] جایی است که هر کس در ساخت اجتماعی اشغال میکند. وضع با مرتبتی است که شخص به طور ذهنی حفظ میکند یا سعی در نگاهداری آن در نظر دیگران دارد. (بیرو، ۱۳۷۰، ۳۸۰) به عبارت دیگر پایگاه اجتماعی، ارزش و اعتباری است که معاصران فرد برای او قائل میشوند و مانند نقش اجتماعی، هم دارای جنبه عینی است که برخی عناصر خارجی قابل مشاهده مانند میزان تحصیلات و وضعیت شغلی و حرفهای و میزان دارایی، مشخصه آنند و هم جنبه ذهنی دارد که شامل تصور فرد درباره وضع و پایگاه اجتماعی خود است. (دارایایور، ۱۳۷۰، ۱۴۲)
سه روش اساسی برای سنجش پایگاه اجتماعی وجود دارد:
۱- روش اشتهادی (Reputational Method)
۲- روش ذهنی (Subjective Method)
۳- روش عینی (Objective Method)
(رفعت جاه، ۱۳۷۶، ۶۷)
در این تحقیق از روش عینی برای سنجش پایگاه اجتماعی والدین پاسخگویان استفاده شده است.
با بهره گرفتن از روش عینی برای سنجش پایگاه اجتماعی – اقتصادی خانواده طیفی طراحی شد. از آنجا که پایگاه اجتماعی خانواده بر اساس پایگاه سرپرست خانواده تعیین میشود. لذا جهت بررسی پایگاه اجتماعی – اقتصادی دانش آموزان از متغیرهای همچون میزان تحصیلات پدر، شغل و درآمد ماهانه پدر، نوع تملک منزل مسی و زیر بنای منزل مسی استفاده میشود. متغیرهای مذکور را میتوان در جدول صفحه بعد نشان داد و امتیاز بندی کرد.
مفهوم | تناقض | تقسیم بندی | امتیاز |
پایکاه اجتماعی- اقتصادی | میزان تحصیلات پدر | فوق لیسانس و بالاتر
فوق دیپلم و لیسانس
سیکل و دیپلم
بیسواد و ابتدایی |
۴
۳
۲
۱ |
شغل پدر | کارشناس مشاغل آازاد تجاری، استاد و امثال آن
کارمند، معلم، نظامی، کشاورز صاحب زمین و امثال آن
کارگر ساده، راننده،دست فروش، کسبه جزء و ….
بیکار و از کار افتاده یا فوت شده |
۴
۳
۲
۱ |
|
درآمد ماهیانه پدر | بیش از ۳۰ هزار تومان
از ۲۱۰ تا ۳۰۰ هزار تومان
از ۱۰۱ تا ۲۰۰ هزار تومان
تا ۱۰۰ هزار تومان |
۴
۳
۲
۱ |
|
نوع تملک منزل مسی | شخصی
سازمانی
اجارهای
سرمایهداری |
۴
۳
۲
۱ |
|
زیر بنای فعلی منزل مسی | بیش از ۱۵۰ متر
از ۱۰۱ تا ۱۵۰ متر
از ۷۱ تا ۱۰۰ متر
کمتر از ۷۰ متر |
۴
۳
۲
۱ |
منظور از انسجام خانوادگی این است که والدین و فرزندان خانواده در کنار هم زندگی کرده و بین آنان اختلاف و درگیری نباشد. فضای عاطفی خانواده محبت آمیز بوده و افراد دارای کنش متقابل باشند. نبودن کنش متقابل و رابطه محبت آمیز بین اعضاء سبب تضعیف انسجام خانوادگی یا از بین رفتن آن میشود. بنابراین عدم انسجام و از هم گسیختگی آن را میتوان تجزیه واحد خانواده و نقشهای اجتماعی آن دانست. زیرا در این صورت یک یا چند نفر از اغضای آن از عهده انجام تکالیف خود، آنطور که باید و شاید برنمیآیند، انواع گسیختگی خانواده بدین قرار است:
۱- خانواده تک والدی: حالتی است که واحد خانواده کامل نشده پدر (یا شوهر) در خانواده حضور ندارد و وظایف او توسط مادر انجام میگیرد.
۲- فسخ، جدایی، طلاق: که در این حالت خانواده به دلیل تصمیم به جدایی یکی از والدین تجربه میشود.
۳- خانواده دچار مشکلات عاطفی: خانوادهای است که اعضاء آن با هم زندگی میکنند اما دارای کنش متقابل نبوده و از حمایت احساس هم محرومند.
۴- عدم موفقیت غیر ارادی در اجرای نقشهای خانوادگی: در این حالت یکی از اعضای خانواده مبتلا به بیماری جسمی یا روانی طولانی مدت و مشکلات شبیه به آن است که در نتیجه موفق به انجام وظایف خود نیست.
(داریاپور، ۱۳۷۰، ۹۹)
جهت ساختن شاخص انسجام خانوادگی، با بهرهگیری از منبع بالا، از متغیرهای همچون، زندگی با والدین، عدم وجود اختلافات میان والدین، رابطه صمیمانه فرزند (دانش آموز) با والدین و خواهران و برادران، نظرخواهی خانواده از فرزند (دانش آموز) درباره مسائل داخل خانواده، مناسب یا نامناسب بودن وضعیت منزل جهت درس خواندن، استفاده شده است که نحوه امتیاز بندی آنها به شرح جدول زیر آمده است:
پایگاه اجتماعی – اقتصادی خانواده و افت تحصیلی فرزندان
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول: کلیات
۱-۱- مقدمه……………………………………………. ۲
۱-۲- بیان مساله……………………………………………. ۳
سوال اصلی تحقیق……………………………………………. ۶
۱-۳- اهمیت وضرورت تحقیق……………………………………………. ۸
۱-۴- اهداف تحقیق……………………………………………. ۱۲
فصل دوم : ادبیات تحقیق……………………………………………. ۱۲
۲-۱- پیشینه تحقیق……………………………………………. ۱۲
۲-۱-۱- پیشینه تحقیق درجهان……………………………………………. ۱۴
۲-۱-۲- پیشینه تحقیق درایران……………………………………………. ۱۷
۲-۲- مفهوم آموزش وپرورش……………………………………………. ۲۰
۲-۳- جامعه شناسی آموزش وپرورش……………………………………………. ۲۱
۲-۴- هدف جامعه شناسی آموزش وپرورش……………………………………………. ۲۲
۲-۵- نظام جدید آموزش وپرورش درایران……………………………………………. ۲۴
۲-۶- نظام آموزش وپرورش جمهوری اسلامی ایران……………………………………………. ۲۶
۲-۷- آموزش وپرورش دوره متوسطه……………………………………………. ۲۹
۲-۸- افت تحصیلی……………………………………………. ۳۴
۲-۹- عوامل افت تحصیلی……………………………………………. ۴۸
۲-۱۰- بررسی افت تحصیلی وعوامل موثر درآن درچند کشور خارجی……………………………………………. ۴۸
۲-۱۱- دلایل ترک تحصیل در منطقه خاورمیانه……………………………………………. ۵۱
۲-۱۲- افت تحصیلی درچند کشور پیشرفته صنعتی وشیوه های مقابله با آن……………………………………………. ۵۱٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
۲-۱۳- مقابله با افت تحصیلی درکشورهای آسیا واقیانوس آرام……………………………………………. ۵۱
۲-۱۳-۱- اقدام های سازمانی……………………………………………. ۵۱
۲-۱۳-۲- اقدام های تربیتی ……………………………………………. ۵۲
۲-۱۳-۳- اقدام های انگیزشی ومادی……………………………………………. ۵۲
۲-۱۳-۴- مشارکت اولیاء وجامعه محلی……………………………………………. ۵۲
۲-۱۳-۵- اقدامهای غیر رسمی……………………………………………. ۵۳
۲-۱۴- افت تحصیلی درغرب وشیوه های مبارزه باآن……………………………………………. ۵۳
۲-۱۴-۱- افت تحصیلی وعوامل فردی……………………………………………. ۵۳
۲-۱۴-۲- افت تحصیلی وکمبود خانوادگی……………………………………………. ۵۴
۲-۱۴-۳- افت تحصیلی وعوامل درون مدرسه……………………………………………. ۵۵
۲-۱۵- شیوه های برخورد با پدیده افت تحصیلی درغرب……………………………………………. ۵۶
۲-۱۵-۱- روش های ترمیمی وجبرانی مقابله با افت تحصیلی……………………………………………. ۵۶
۲-۱۵-۲- روش های تغییر وتحول بنیادی مدرسه……………………………………………. ۵۶
۲-۱۶- روش های اصلاحی ودرمان آموزش وپرورش……………………………………………. ۵۸
گرایش اول تامل آموزش وپرورش جبرانی ، کلاسهای تطبیقی ، آموزش متقابل و خدمات حمایتی در مدرسه است.
۲-۱۶-۱- آموزش وپرورش جبرانی……………………………………………. ۵۹
۲-۱۶-۱-۱- برنامه های متنوع جبرانی……………………………………………. ۵۹
۲-۱۶-۱-۲- اثرات آموزش وپرورش جبرانی……………………………………………. ۶۰
۲-۱۶-۲- خدمات حمایتی……………………………………………. ۶۱
۲-۱۶-۲-۱- خدمات حمایتی در فرانسه……………………………………………. ۶۱
۲-۱۶-۲-۲- خدمات حمایتی در بلژیک : کلاسهای تطبیقی……………………………………………. ۶۲
۲-۱۶-۳- آموزش متقابل……………………………………………. ۶۳
۲-۱۶-۴- جنبشهای مبارزه با نابرابریها……………………………………………. ۶۴
۲-۱۶-۵- آموزش خانواده……………………………………………. ۶۶
۲-۱۶-۶- پیوند خانه ومدرسه……………………………………………. ۶۸
۲-۱۶-۷- پروژه های محلی ومنطقه ای مبارزه با افت تحصیلی……………………………………………. ۶۹
۲-۱۷- بررسی مساله افت تحصیلی وارائه راه حلهای پیشنهادی در ایران……………………………………………. ۷۲
۲-۱۸- خسارتهای ناشی از شکست تحصیلی درایران……………………………………………. ۷۷
۲-۱۹- راه حلهای پیشنهادی واجرایی……………………………………………. ۷۸
۲-۲۰- روش دیگر جلوگیری از افت تحصیلی……………………………………………. ۷۹
۲-۲۱- رویکردهای جامعه شناسی به آموزش وپرورش……………………………………………. ۸۳
۲-۲۲- مفاهیم کلیدی……………………………………………. ۹۳٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
۲-۲۳- چارچوب نظری تحقیق……………………………………………. ۹۸
نقد وبررسی رویکردهای جامعه شناسی به آموزش وپرورش
۲-۲۴- مدل تحلیلی تحقیق……………………………………………. ۱۰۵
۲-۲۵- فرضیه های تحقیق……………………………………………. ۱۰۶
مدل تحلیلی عوامل اجتماعی موثر بر افت تحصیلی
۲-۲۶- تعاریف نظری وعملیاتی مفاهیم……………………………………………. ۱۰۸
فصل سوم : روش شناسی تحقیق……………………………………………. ۱۱۷
۳-۱- جامعه آماری……………………………………………. ۱۱۷
۳-۲- شیوه برآورد حجم نمونه……………………………………………. ۱۱۸
۳-۳- روش نمونه گیری……………………………………………. ۱۱۹
۳-۴- واحد وسطح مشاهده……………………………………………. ۱۲۰
۳-۵- شیوه جمع آوری اطلاعات……………………………………………. ۱۲۱
۳-۶- اعتبار وپایایی……………………………………………. ۱۲۲
۳-۷- روش تجزیه وتحلیل داده های آماری……………………………………………. ۱۲۳
۳-۸- محدودیتها……………………………………………. ۱۲۳
فصل چهارم : نتیجه گیری ویافته های تحقیق
۴-۱- نتایج توصیفی……………………………………………. ۱۲۸
۴-۲- نتایج همبستگی ها……………………………………………. ۱۴۳
۴-۳- نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون چند متغیره……………………………………………. ۱۵۱
۴-۴- نتایج حاصل از تحلیل مسیر……………………………………………. ۱۵۴
فصل پنجم : نتیجه گیری وپیشنهادات
۵-۱- خلاصه نتایج حاصل از توصیف داده ها……………………………………………. ۱۵۹
۵-۲- خلاصه نتایج حاصل از تبیین داده ها……………………………………………. ۱۶۰
۵-۳- پیشنهاد ها……………………………………………. ۱۶۶
فهرست نمودار و جداول
عنوان صفحه
جدول شماره ۱) توزیع فروانی جنس پاسخگویان
جدول شماره ۲) توزیع فروانی تأهل پاسخگویان
جدول شماره ۳) توزیع فروانی محل تولد پاسخگویان
جدول شماره ۴) توزیع فروانی سال تولد پاسخگویان
جدول شماره ۵) توزیع فروانی رشته تحصیلی
جدول شماره ۶) توزیع فروانی نوع مدرسه
جدول شماره ۷) توزیع فروانی معدل درسی دانشآموزان
جدول شماره ۸) توزیع فروانی تعداد دروس تجدیدی
جدول شماره ۹) توزیع فروانی میزان تحصیلات پدر
جدول شماره ۱۰) توزیع فروانی میزان تحصیلات مادر
جدول شماره ۱۱) توزیع فروانی شغل پدر
جدول شماره ۱۲) توزیع فروانی شغل مادر
جدول شماره ۱۳) توزیع فروانی درآمد ماهیانه خانوار
جدول شماره ۱۴) توزیع فروانی مقدار زمین زراعتی
جدول شماره ۱۵) توزیع فروانی تعداد اعضاء خانواده
جدول شماره ۱۶) توزیع فروانی زندگی با افراد
جدول شماره ۱۷) توزیع فروانی کمک گرفتن درسی
جدول شماره ۱۸) توزیع فروانی زیر بنای فعلی منزل مسی
جدول شماره ۱۹) توزیع فروانی سرپرستی مالی خانواهد
جدول شماره ۲۰) توزیع فروانی توزیع فراوانی وضعیت مسکن
جدول شماره ۲۲) توزیع فروانی توزیع فراوانی محل ست
جدول شماره ۲۳) توزیع فروانی توجه به رفع مشکلات
جدول شماره ۲۴) توزیع فروانی میزان نظارت والدین (پدر)
جدول شماره ۲۵) توزیع فروانی میزان تظارت والدین (مادر)
جدول شماره ۲۶) توزیع فروانی رابطه صمیمانه و عاطفی والدین
جدول شماره ۲۷) توزیع فروانی برنامهریزی والدین جهت کنترل درسی فرزندان (پدر)
جدول شماره ۲۸) توزیع فروانی برنامهریزی والدین جهت کنترل درسی فرزندان (مادر )
جدول شماره ۲۹) توزیع فروانی تمایل به درس خواندن
جدول شماره ۳۰) توزیع فروانی وجود شغل مناسب
جدول شماره ۳۱) توزیع فروانی انتخاب شغل دلخواه
جدول شماره ۳۲) توزیع فروانی استفاده از کتابها …
جدول شماره ۳۳) توزیع فروانی استفاده از امکانات برای کمک به حل تمرینها و …
سوپرشش بعد بلوغ حرفه ای را که به نظرش برای نوجوانان مناسب میدانست مطرح کرد
(زونکر، ۲۰۰۶):
۱-جهت گیری انتخاب شغل، تعیین بعد نگرشی یعنی فرد برای شغل نهایی اش نگرانی و دغدغه دارد.
۲-اطلاعات و طرح ریزی، بعد قابلیتی مرتبط با اطلاعات تخصصی افرادی که قبلا دغدغه تصمیم گیری شغلی برای آینده را داشته و در گذشته طرح ریزی خود را محقق ساختهاند.
۳-ثبات ترجیحات شغلی به معنای تحکیم ترجیحات شغلی فرد است.
۴-تبلور ویژگیها، پیشرفت فرد به سمت شکل دهی خودپنداره است.
۵-استقلال حرفه ای کاری مستقل را تجربه کردن است.
۶-ترجیحات شغلی عاقلانه، بعد مرتبط با توانایی فردی، برای داشتن ترجیحات شغلی واقع بینانه که با وظایف فردی همخوان است جای ترجیحات قبلی را میگیرد.
سوپر معتقد است حین گذران زندگی افراد زندگی میکنند. ” [۲] (سوپر و دیگران، ۱۹۹۶). او شش نقش را که افراد گاهی به طور همزمان دارند، مشخص میکند: فرزندی دانش آموزی، خانه داری، کارگری، شهروندی و مرفه بودن. اشخاص ترکیبیاز این نقشها را به دست میگیرند و آن نقشها با هم تعامل دارند طرح رنگین کمانی زندگی حرفه ای تصویری از تقاطع مراحل و نقشهاست و میتواند برای روشن ساختن نقشهای متعدد برای یک مراجع خاص بکار گرفته شود (سوپر۱۹۸۰). گستره زندگی شامل نقشهایی که افراد به دفعات زیاد در زندگی ایفا میکنند،است و چرخه زندگی مراحل رشدی را مشخص میکند شخص در یکی از نقاط بردار زندگی میکند (سوانسون، ترجمه ، ۱۳۸۱).
مسیر تکاملی انتخاب شغل و حرفه از طریق ۵ رشته فعالیت انجام میگیرد که سوپر آنها را رشتهها یا وظایف رشد شغلی مینامد. به عبارت دیگر انسان در جریان انتخاب شغل و طی مسیر تکاملی انتخاب شغل یک رشته فعالیتهای تکاملی را انجام میدهد که به شرح زیر هستند:
۱- تبلور[۳] (۱۸-۱۴) این دوره فرایندی شناختی است که از طریق مطلع شدن از منابع و علایق و ارزشها اهداف حرفه ای سازمان دهی میشوند.
۲- تعیین [۴] (۲۱-۱۸) ترجیحات شغلی احتمالی و خیالی جای خود را به ترجیحات واقعی میدهد
۳- اجرا[۵] (۲۴-۲۱) آموزش تکمیلی اش را برای ورود به صحنه استخدام میگذراند
۴- ثبات (۳۵-۲۴) فرد استعدادهایش را به کار میگیرد تا شغل انتخاب شده اش را تایید کند.
۵ – تحکیم[۶] (۳۵) دوره ای که موقعیت شغلی از طریق پیشرفتهای حاصل شده تحکیم مییابد.
۲-۲-۶ انتخاب شغل و شخصیت
هالند[۷] نیز مانند سوپر معتقد است که انتخاب شغل با افزایش سن آگاهانه تر میشود.وی نظریه خود را بر مبنای دو اصل مهم استوار کرده است: ۱- انتخاب شغل و حرفه با نوع شخصیت فرد بستگی دارد. ۲- انتخاب شغل و حرفه رابطه مستقیمیبا طرز تلقی و گرایش فرد دارد.هالند در طبقه بندی خود افراد را به شش گروه تقسیم می کند که عبارتند از: اجتماعی، معنوی، قراردادی، تهوری، هنری و واقع بین. به نظرهالند با توجه به این شش شخصیت، محیط شغلی نیز در ۶ گروه قرار میگیرد. یعنی هر فردی محیطی را جستجو میکند که بتواند از مهارتهای خود در آن محیط حداکثر استفاده را بکند. (شفیع آبادی، ۱۳۸۵)
چهار نظریه برگرفته از نظریه مرکزیهالند عبارت از همخوانی، همسانی، تمایز و هویت هستند. سازش بین شخصیت و محیط یعنی همان همخوانی که باعث رضایت شغلی میشود که موجب انتخاب شغل بهتر و پیشرفت در شغل انتخابیمیشود و عدم سازگاری باعث نیتی و تغییر شغل میشود که یکی از گزینههای پرسشنامه دغدغههای شغلی سوپر است. پس میتوان گفت که عدم تناسب شخصیت فرد با محیط کاری او در نهایت منجر به تغییرات در شغل انتخابیمیشود که زیربنای این تغییرات ممکن است دغدغههای شغلی فرد باشد. همسانی و تمایز ممکن است این مساله را که چگونه آمادگی افراد میتواند انتخابهای شغلی را ایجاد کرده و یا با آن تطبیق داده شود را بیان میکند که به نوعی همان تطبیق و تثبیت در شغل است که در پرسشنامه دغدغههای شغلی سوپر نیز سنجیده شده است. و مورد آخر یعنی هویت به میزان تصویر روشن فرد از اهداف، رغبتها و استعدادهایش اشاره دارد (هالند، ۱۹۹۷، ص۵).هالند معتقد است که کسانی که اطلاعات بیشتری راجع به مشاغل دارند انتخابهایشان مناسب تر است و انتخاب مناسب با سن نیز متناسب است.یعنی انتخاب شغل با افزایش سن دقیق تر است. پس به طور منطقی با حرکت به سمت دغدغههای مراحل قطع همکاری بایستی نگرانیهای فرد کاهش یافته باشد و انتخاب آگاهانه منجر به آرامش در مرحله بازنشستگی شده باشد.
یعنی وقتی خوب متمایز شده باشد، همخوان و همسان باشد باعث میشود که کار شایسته ای انجام بدهد و از لحاظ شخصیتی موثر و کارآمد باشد و مبادرت به انجام رفتار تحصیلی و اجتماعی مناسبیکند. (هالند، ۱۹۹۷، ص۴۰). به نظر میرسد با توجه به این نظریه حتی دغدغههای افراد با توجه به شخصیت آنها متفاوت است. به این معنی که هر فردی با نوع شخصیت خاص خود در مسیر شغلی خویش، به دنبال آرزوها یا علائق خود میرود.
۲-۲-۷ آرزوهای شغلی
به نظر میرسد دغدغهها شاید به بیانی دیگر منعکس کننده آرزوهای مسیر شغلی افراد باشند. به این معنی که هر فردی در مرحله ای از زندگی خود، خیالات و آرزوهایی را در مسیر حرفه ای خود تجسم میکند که به نوعی با آنها دست به گریبان است. حال چه این آرزوها دست یافتنی و واقعی باشند چه خیالی و دست نیافتنی.
پس شاید به نوعی بتوان گفت که آرزوهای شغلی همان دغدغههای شغلی فرد در مسیر تکامل انتخاب شغل هستند.یعنی فرد ابتدا با داشتن آرزوهای فراوان، دغدغههای زیادی نیز دارد و با افزایش سن و گسترش مهارتها و اطلاعات فرد آرزوها با واقعیت تطابق بیشتری پیدا میکند و محدودتر میشود. پس نگرانیهای فرد نیز کاهش یافته و حول یک محور اصلی یعنی شغل انتخاب شده میچرخد. (سوانسون، ترجمه ، ۱۳۸۱).
درنظریه رشدی سوپر، دوره مهم در رشد و دنبال کردن آرزوهای حرفه ای مرحله مکاشفه است. این مرحله حدود ۱۴ سالگی شروع میشود و با محدود شدن گزینههای مسیر شغلی از تحلیل درباره این مسیرها به سمت شناسایی گزینههای موفق محدود میگردد و در نهایت تصمیم نهایی درباره مسیر شغلی اخذ میگردد. سوپر معتقد است خودپنداره نقش مهمیدر رشد مسیر شغلی است در واقع آرزوها (انتخاب مسیر شغلی) تظاهری از خودپنداره حرفه ای فرد است آرزوهای حرفه ای میتوانند در طول زمان تغییر کنند اما تا حد زیادی پس از بلوغ جوانان ثبات مییابند.
۲-۲-۸-نظریه گاتفردسون
رشد آرزوهای شغلی، موضوع اصلی نظریه گاتفردسون (۱۹۸۱) است. رویکرد رشد زیستی اجتماعی گاتفردسون در نظریه اش چگونگی جذب شدن افراد به مشاغل مختلف را توصیف میکند. بر طبق نظر او مردم خواهان مشاغلی هستند که با خودانگاره[۹] آنان هماهنگ است.گاتفردسون معتقد است عوامل تعیین کننده کلیدی رشد خودپنداره عبارتند از: طبقه اجتماعی، سطح هوش و تجربههای مربوط به نوع جنس. با توجه به این نظریه رشد فردی از چهار مرحله عبور میکند:
۱- جهت گیری به سمت بزرگی و قدرت (سنین۳ تا ۵ سالگی) که در این مرحله، تفکر عینی است کودک با بازی کردن نقشی که نشانه بزرگسالی است احساسات خود را گسترش میدهد.
۲- جهت گیری به سمت نقشهای جنسی: سنین ۶ تا ۸ سالگی است خودپنداره از رشد جنسیت اثر میپذیرد.
۳- جهت گیری به سمت ارزشهای اجتماعی (سنین ۹ تا ۱۳سالگی). ترجیحات با توجه به سطح کار و شغل و ارزش اجتماعی گسترش مییابد.
۴- جهت گیری به سمت درون، یگانگی خود (از سن ۱۴ سالگی آغاز میشود) تفکر خودکاوی به خودآگاهی بیشتر و همچنین فهم بیشتر دیگران کمک میکند. فرد با توجه به خود، نقش جنسی و طبقه اجتماعی، آرزوهای شغلی اش را بیشتر درک میکند.
اگر آمادگی برای انتخاب شغل ایجاد شود انتخاب مورد توجه جوانان را آرزوی ایده آل [۱۰] شان مینامند. آرزوهای واقعی [۱۱]ممکن است کمتر خواستنی باشند، اما جزو مشاغل قابل قبولی است که افراد فکر میکنند میتوانند واقعا آن را به دست آورند. تفاوت بین آرزوهای ایده آل و واقعی این است که آرزوهای واقعی بر اساس قابلیت دسترسی مشاغل تعدیل شدهاند. همه آرزوهای اظهار رشد فرد چه ایده آل و چه واقعی تنها نمونه ای از مشاغل موجود در فضای اجتماعی افراد است.
در این مدل رشدی، ترجیحات شغلی در بین پیچیدگیهای ناشی از همراهی رشد روانی و جسمیآشکار میشود. تعیین کننده اصلی ترجیحات شغلی، محدودیتهای پی در پی در مقابل آرزوها در خلال رشد خود پنداره است. یعنی دورانی که دیدگاه ساده و عینی کودک به زندگی جای خود را به دیدگاه جامع تر، پیچیده تر و تفکر انتزاعی نوجوانی و بزرگسالی میدهد. گاتفردسون بر این باور است که زمینه اجتماعی، اقتصادی و سطح هوش برخود پنداره افراد در جامعه غالب اثر گذار است. همزمان با توجه افراد به دنیای کار، آنها مشاغلی را انتخاب میکنند که با فضای اجتماعی[۱۲]، سطحاندیشمندی و نوع جنس آنها هماهنگ است. در مدل او طبقه اجتماعی و هوش به نظریه خودپنداره انتخاب شغل اضافه شده است.
انتخاب شغل به نظر او به عنوان فرآیند حذف گزینهها و محدودسازی انتخابهای فرد است و افراد همزمان با تلاش برای تحقق بخشیدن به آرزوهایشان هدفهایشان را محدود مینمایند. از نظر او انتخاب شغل بیش از آنکه توسط توجه به جنبههای مثبت صورت گیرد، از طریق حذف جنبههای منفی انجام میشود.
محدودیت: این مفهوم یک فرآیند مهم در نظریه گاتفردسون است. طی این فرآیند، افراد انتخاب خوب خواهند داشت اما بهترین انتخاب را نه. محدودیت، فرآیند مصالحه آرزوها با واقعیات بیرونی است. و حذف مشاغلی است که به نظر افراد قابل قبول نیست (لنت و برون، ۲۰۰۵).
گاتفردسون تاکید میکند که رشد شغلی باید بعنوان محصول مشترک وراثت و محیط دیده شود. به عبارت دیگر تفاوت ژنتیکی افراد، محیطهای متفاوت را خلق میکند .
سازش فرآیندی است که در آن، افراد شغلهای مورد نظرشان را حذف میکنند و با شغلهایی که کمتر با آن موافق هستند، اما در دسترس تر هست جایگزین میکنند. زمانی که مزیتهای مربوط به جذاب ترین جایگزینها در فضای اجتماعی افراد لحاظ قرار داده میشود به آن فرآیند، انتخاب شغل گفته میشود. آرزوهای شغلی میتواند متغیر مهمیدر درک خودپنداره فرد، رفتار مسیر شغلی، ادراک نیروهای اجتماعی در مورد فرصتهای در دسترس و انتخاب تحصیلی آینده و مرتبط با مسیر شغلی و همچنین فرصتهای مربوط به پیشرفت باشد. (لنت و برون، ۲۰۰۵). آرزوها اهداف مطلوب مسیر شغلی و انتظارات واقع بینانهاند. آرزوها یعنی جذب یک حرفه خاص شدن. در آغاز دوره نوجوانی توافق و محدودیت یک دغدغه است. زیرا توافق غیر لازم یا اضافی ممکن است دامنه گزینههای تحصیلی و حرفه ای آینده را محدود سازد. ناهمخوانیها ممکن است بازتاب نگاه های افراد به شرایط خاص، تواناییها و یا اثرات مرزهای درک شده و فرصتهای آینده باشند. (ال. اس. گاتفردسون، ۱۹۹۶، ۱۹۸۱، هلنگا، آبر و رودس، ۲۰۰۲، لاپان و جینگلسکی، ۱۹۹۲)[۱۳].
گاتفردسون میگوید مردم بیشتر به جای اینکه بدنبال بهترین انتخاب باشند به یک انتخاب خوب بسنده میکنند. وی جنسیت و دیگر عوامل اجتماعی که بر گسترش خواستههای شغلی اثر میگذارند را به روشنی بیان میکند. به همین جهت به عنوان دیدگاه مکمل نظریه سوپر در مورد انتخاب شغل است (سوانسون، ترجمه ، ۱۳۸۱، ص۱۰۷)
[۱]-Vocational maturity
[۲]- Live a life
[۳]- Crystalization
[۴]- Specification
[۵] – Implementation
[۶]- Consolidation
روانشناسی ورزشی
از نیمه دوم قرن بیستم تاکنون ورزش نقش مهمی در زندگی مردم ایفا کردهاست. برخی از مردم شیفته آرزوها و هیجانهای ورزشی شده اند، به طوری که با این ویژگیها تعریف میشوند. ورزش بخش مهمی از زندگی آنها میشود، تا جایی که به سختی میتوانند خود را از ورزشی که به آن مشغولند جدا کنند (لایی و اس. ویگینز، ۲۰۰۳) در بعضی از کشورها سهم ورزش از تولید ناخالص داخلی،در چند سال اخیر، به طور فزایندهای رشد کردهاست، و این کشورها از طریق ترویج ورزش در میان مردم، افزایش بازده کاری، و کاهش هزینه های مراقبت از سلامتی را تحقق بخشیدهاند.
براساس اطلاعات سال ۲۰۰۲ سازمان بهداشت جهانی، ورزش برای سلامتی جسمی مفید است: ورزش خطر سرطان روده بزرگ را کاهش میدهد؛ فشار خون را در افراد مبتلا به فشار خون کاهش میدهد؛ منجر به ایجاد عروق خونی جدید در قلب و سایر عضلات میشود؛ شریانهای تأمین کننده خون را بزرگتر می کند؛ به کنترل وزن کمک می کند؛ منجر به کاهش اضطراب و افسردگی میشود؛ به ساخت و دوام استخوانها، عضلات و مفاصل کمک می کند؛ از تصلب الشرائین جلوگیری می کند؛ آنزیمهای آنتی اکسیدان که سلولها را از آسیب رادیکالهای آزاد حفظ می کنند، فعال می کند؛ حساسیت به انسولین را افزایش میدهد؛ قند خون را کنترل می کند؛ چربی بدن را کاهش میدهد؛ و می تواند به اندازه داروهای ضدافسردگی مؤثر باشد، اما اثرش را دیرتر آشکار می کند (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۲).
تحقیقات گستردهای، برای بهبود وضعیت روانی و کاهش استرس و پرخاشگری و تنشهای فرد، تمرینهای منظم هوازی را به عنوان یک روش کارآمد نشان می دهند. با ورزش عضلات سخت و سفت و تنیده بدن آرامش و رهایی مییابند و آدرنالین را که وارد رگهای خونی میشود به کار میگیرند. علاوه بر کنترل مطلوب استرس، فواید روانی دیگر ورزش قابلتوجه است، و آن عبارت است از افزایش هوشیاری، عزت نفس، احساس ارزشمندی و خویشتنداری. از دیگر نتایج روانی ورزش بهبود ادراک، بهبود روابط انسانی، احساس آرامش، کاهش اختلالات روانی و یادگیری مهارتهای حرکتی است (نوابی نژاد، ۱۳۷۶).
صنعتیشدن جوامع و به تبع آن کاهش تحرک و فعالیت بدنی در افراد، ضرورت پرداختن به ورزش را بیش از پیش نمایان ساخته است، و توجه گستردهای را نسبت به ورزش، به ویژه نقش مسائل روانشناختی در ورزش، معطوف کردهاست.
روانشناسی ورزش را علم کاربرد اصول روانشناختی در زمینه های ورزشی دانسته اند؛ اصولی که غالباً به ارتقای عملکرد ورزشکاران در زمینه های روانی-اجتماعی اختصاص دارند. روانشناسی ورزش به بررسی رابطه متقابل رفتار فردی و فعالیت بدنی افراد می پردازد، و در صدد پاسخگویی به این سؤال اساسی است که عوامل روانی چه تأثیری بر رفتار ورزشی دارند و در مقابل، تجربههای ورزشی چگونه بر متغیرهای روانی فرد اثر میگذارند (کاکس[۱]، ۲۰۰۷)
عملکرد و موفقیت ورزشی[۲] تا حدود زیادی تحت تأثیر عوامل استرسزای معمول ورزشی، مانند ارتکاب خطای روانی یا بدنی، تحمل درد و ناراحتی، مشاهده تقلب یا موقعیت رقیب، دریافت جریمه از سوی داور و توبیخ مربی، قرار میگیرد. ناتوانی در مقابله مؤثر با استرس ورزشی برای عملکرد و رضایت ورزشی ورزشکار زیانبخش است (بشارت، ۱۳۸۳ب).
در جامعه جوان ایران توجه و اقبال فراوانی نسبت به ورزش وجود دارد؛ به گونهای که این امر، در معادلات ی، فرهنگی، اجتماعی و… نیز مورد توجه واقع شدهاست. طبعاً چنین امری شایسته مطالعات علمی دقیق است، تا از این رهگذر، به بهترین نتیجهها نایل شده، و از آسیبها و خطرهای احتمالی تا حد ممکن دور ماند.
۲-۲- بیشتمرینی
بسیاری از مقالات جدید برای تعریف بیشتمرینی و فراتمرینی، به تعاریف کریدر و همکاران (۱۹۹۸) اشاره می کنند که در پی میآید.
فراتمرینی: تراکم فشار تمرینی و/یا غیرتمرینی که منجر به افت کوتاهمدت ظرفیت عملکردی، همراه با یا بدون علامتها و نشانه های روانشناختی و فیزیولوژیکی ناسازگاری که در آن بازگشت ظرفیت عملکرد ممکن است روزها تا ماهها به طول انجامد.
بیشتمرینی: تراکم فشار تمرینی و/یا غیرتمرینی که منجر به افت طولانیمدت ظرفیت عملکردی، همراه با یا بدون علامتها و نشانه های روانشناختی و فیزیولوژیکی ناسازگاری که در آن بازگشت ظرفیت عملکرد ممکن است هفتهها یا ماهها به طول انجامد (کریدر و همکاران، ۱۹۹۸).
در نوشتجات پزشکی، واژه بیشتمرینی دارای معانی متعددی است. این واژه برای معانیای همچون تمرین سنگین[۳]، فراتمرینی، و سندرم بیشتمرینی به کار میرود (مارسلو[۴]، ۲۰۰۶). بیشتمرینی تمرینهایی با حجم و شدت زیاد است که با دوره بازیافت ناکافی همراه است و منجر به عدم سازشپذیریهای فیزیولوژیکی میشود. در چنین حالتی ممکن است ورزشکار به چندهفته یا چند ماه استراحت یا کاهش زیاد تمرینها برای برگشت کامل به حالت اولیه در دوره بازیافت نیاز داشتهباشد (سلامی، ۱۳۷۹).
سندرم بیشتمرینی را نیز چنین تعریف کردهاند: اختلالات غدد درونریز[۵] (هیپوتالامو-هیپوفیزی) که منجر به بیتعادلی بین میزان تمرین و ظرفیت عملکردی شده و با بازیافت ناکافی بدتر میشود. همچنین منجر به کاهش عملکرد، درد ماهیچهای پایدار، تغییرات ایمنیشناختی[۶] و غدددرونریز پایدار، تغییرات حالت خلقی و خستگی پایدار میشود (دیامرولفز[۷]، دیکاروالو[۸]، امرتا[۹] و جیکربز[۱۰]، ۲۰۰۴). این سندرم با ازدستدادن انطباقپذیری برابر است و منجر به نشانگانی از این قرار میشود: افت عملکرد، دشواری تمرین، نبود انگیزه، اختلالات رفتاری (تحریکپذیری و مالیخولیا)، اختلالات خواب،بازیافت مشکل[۱۱]، افزایش رخداد عوارض ماهیچهای، و حساسیت بالاتر نسبت به عفونت (لاک[۱۲] و ماسو[۱۳]، ۲۰۰۴).
نشانهشناسی مرتبط با بیشتمرینی که در طول ۷۰ سال گذشته از برانگیختگی و بیقراری به رفتار خونسرد و بازداری تغییر کرده است (لمن و همکاران، ۱۹۹۳)، در بین ورزشکاران متعددی مانند بازیکنان بسکتبال، بوکسورها، اسکیتبازان سرعتی، و شناگران مشاهده شده (سلامی، ۱۳۷۹) و مشکلی جدی برای ورزشکاران استقامتی مانند دوندهها، دوچرخهسوارها، شناگرها، پاروزنها و ورزشکاران مسابقات سهگانه[۱۴] است (میهن[۱۵]، ۲۰۰۲). احتمال بهوجودآمدن بیشتمرینی در تمام سطوح فعالیت ورزشی وجود دارد (دیامرالفز و همکاران، ۲۰۰۴). سندرم بیشتمرینی یکی از بیمناکترین عواقب در میان ورزشکاران رقابتی است و در نتیجه، از موضوعات مورد توجه در پزشکی ورزشی و تحقیقات علمی است (اورهاوسن[۱۶] و کیندرمن[۱۷]، ۲۰۰۲). چنانچه بیشتمرینی به موقع شناسایی و از آن جلوگیری نشود، ماهها ورزشکار را ازمیادین ورزشی دور نگه میدارد (امیری، کارگرفرد، مرندی، فرامرزی و جلالی دهکردی، ۱۳۸۷). ورزشکاری که در طول ۷۲ ساعت نتواند تجدید قوا کند، احتمالاً بیشتمرینی داشتهاست (کنتا[۱۸] و هسمن[۱۹]، ۱۹۹۸).
مطالعات متعددی نشان دادهاند که سندرم بیشتمرینی، متراکمشدن فشارهای چندگانه زندگی را نشان میدهد؛ فشارهایی مانند تمرین جسمی، کم خوابی، مواجهه با فشارهای محیطی (مانند مواجهه با گرما، رطوبت، سرما، ارتفاع بالا)، فشارهای حرفهای، تغییر محل اقامت و مشکلات بین فردی. بنا بر این سندرم بیشتمرینی می تواند به عنوان بخشی از سندرم سازگاری عمومی (GAS)[20] سیل[۲۱] (۱۹۳۶) عمل کند (میوزن[۲۲] و همکاران، ۲۰۰۶).
تفاوت بین بیشتمرینی و فراتمرینی در میزان زمان مورد نیاز برای بازگشت عملکرد به حد طبیعی است، و در زمینه نوع یا طول مدت فشار تمرینی یا درجه آسیب نیست. این تعاریف همچنین نشاندهنده این هستند که ممکن است نبود نشانه های روانشناختی با این شرایط رابطه داشتهباشد. به دلیل این که بهبودی از حالت فراتمرینی در دوره ای دو هفتهای ممکن است، این حالت می تواند تقریباً بهنجار و مرحلهای بیضرر از فرایند تمرین باشد. با این حال، ورزشکارانی که در حالت بیشتمرینی قرار دارند، ممکن است ماه ها یا احتمالاً سالها برای بهبودی کامل، زمان صرف کنند. فراتمرینی اغلب توسط ورزشکاران در طول یک چرخه تمرینی بهنجار، جهت بهبود عملکرد، انجام میشود. تمرین تشدیدیافته ممکن است منجر به کاهش در عملکرد شود؛ با این حال، هنگامی که دورههای مناسب بهبودی فراهم شوند، ممکن است اثر بیشجبرانی[۲۳] توسط ورزشکاری که عملکرد بهبود یافته را در مقایسه با سطوح پایهای، نشان میدهد، رخ دهد. این فرایند اغلب هنگام رفتن به اردوی تمرینی مورد استفاده قرار میگیرد، و منجر به افت عملکرد بعدی، که در پی عملکرد پیشرفته رخ میدهد، خواهدشد. در این شرایط، پاسخهای فیزیولوژیکی فشار مربوط به ورزش را جبران می کنند. این شکل فراتمرینی کوتاهمدت ممکن است همچنین فراتمرینی عملکردی نیز نامیده شود. هنگامی که این تمرین تشدیدیافته ادامه پیدا کند، ورزشکاران ممکن است وارد حالت فراتمرینی یا فراتمرینی غیرکارکردی شوند، که منجر به رکود یا افت عملکردی که به هفتهها یا ماهها خلاصه نمی شود، خواهدشد. فراتمرینی غیرعملکردی تأکید می کند که تکامل در پیوستار بیشتمرینی، منحصراً به طور کمی تعیین نمی شود (مثلاً به وسیله افزایش در حجم تمرینی) ولی تغییرات کمی نیز رخ می دهند (برای مثال، علامتها و نشانه های پریشانی روانشناختی و/یا غدد درونریز). این با یافتهها در مورد سندرم بیشتمرینی پاراسمپاتیک در مقابل سمپاتیک (احتمالاً همراه با سطوح کورتیزولی ثابت متفاوت و تغییرات ناشی از ورزش در کتکولامینهای آزاد خون)، و یافته های اخیر در مورد غدد درونریز که از آزمون ورزش مضاعف استفاده می کنند، همخوان است.
جدول ۲- ۱: بیشتمرینی
تمرین تشدیدیافته | تمرین (اضافه بار) | فرایند | ||
سندرم بیشتمرینی | فراتمرینی غیرعملکردی | فراتمرینی عملکردی | خستگی شدید | برآمد |
ماهها – … | هفتهها – ماهها | روزها – هفتهها | روز (ها) | بهبود |
کاهش | رکود/کاهش | افت بعدی عملکرد (برای مثال اردوی تمرینی) | افزایش | عملکرد |
جدول بالا مراحل مختلفی که تمرین بهنجار را از فراتمرینی (عملکردی و غیرعملکردی) و سندرم بیشتمرینی متمایز
می کنند، بیان شده اند. هنگامی که تمرین ادامه پیدا می کند، یا هنگامی که ورزشکاران تعمداً دوره کوتاهمدتی از تمرین (مانند اردوی تمرینی) را به منظور افزایش اضافهبار انجام می دهند، ممکن است افت عملکرد کوتاهمدتی را، بدون علامتهای جدی روانشناختی، یا سایر علائم منفی طولانیمدت، تجربه کنند. این فراتمرینی عملکردی (یا فراتمرینی کوتاهمدت) عاقبت منجر به پیشرفت در عملکرد بعد از بهبودی میشود. با این حال، هنگامی که ورزشکاران به میزان کافی به تعادل بین تمرین و بهبودی توجه نکنند، ممکن است فراتمرینی غیرعملکردی (فراتمرینی خیلی زیاد) رخ دهد. در این مرحله اولین نشانهها و علائم فشار تمرینی طولانی مانند افت عملکرد، اختلالات روانشناختی (کاهش انرژی[۲۴]، افزایش خستگی)، و اختلالات هورمونی رخ خواهند داد و ورزشکاران به هفتهها یا ماهها برای بهبودی نیاز خواهندداشت. ممکن است عوامل مختلکننده متعددی مانند تغذیه ناکافی (مصرف انرژی و/یا کربوهیدرات)، بیماری (رایجترین آنها عفونتهای در ناحیه فوقانی دستگاه تنفسی است)، فشارزاهای روانشناختی (مربوط به کار، گروه، مربی و خانواده) و اختلالات خواب بروز کنند. در این مرحله تمایز بین فراتمرینی غیرعملکردی و سندرم بیشتمرینی بسیار مشکل است و به تشخیصهای فرد به فرد و نتایج بالینی بستگی خواهدداشت (میوزن و همکاران، ۲۰۰۶).
ورزشکارانی که دچار سندرم بیشتمرینی هستند، دارای علایمی شامل خستگی مزمن (سلامی، ۱۳۷۹، میهن، ۲۰۰۲)، بیثباتی در فعالیت، ناتوانی در انجام تمرینها و عدم اجرای مسابقات در سطح ایدهآل (سلامی، ۱۳۷۹)، متوقفشدن طولانیمدت عملکرد ورزشی، خستگی پس از تمرین طولانی، خستگی ماهیچهای، ضعف عضلانی، درد مفصلی، سردرد، گلودرد، سرما خوردگیهای دائمی، یبوست، سرگیجه، تعرق نابهنجار، غدد لنفاوی دردناک، اختلالات خواب، اختلالات خلقی، مشکلات تمرکز، و خطاهای حافظهای (میهن، ۲۰۰۲) میشوند.
رکوردهای تازهای که در مسابقات جهانی به جا گذاشته میشود، انگیزهای قوی برای ورزشکاران حرفهای به وجود میآورد، که بر حجم و شدت تمرین خود بیفزایند. این ورزشکاران برای افزایش تواناییهای خود از شدیدترین نوع تمرین استفاده می کنند. اگرچه حجم کاری که در تمرینات در نظر میگیرند، محرک مهمی برای قرارگرفتن آنها در شرایط جسمانی مناسب است، ولی اگر این حجم کار، بیش از حد توان فیزیولوژیکی ورزشکاران باشد، و مدت دوره بازیافت کافی نباشد، ممکن است به عوارضی از قبیل خستگی مزمن، بیماری و سندرم بیشتمرینی منجر گردد ونهایتاً بر کیفیت و کمیت اجرای مهارتها و تواناییهای بدن آنها اثر گذارد (سلامی، ۱۳۷۹) .
مرز بین تمرین بهینه و بیشتمرینی، فردی است. ورزشکاران قادر به تحمل حجمهای تمرینی متفاوتی هستند، و به دورههای بهبودی متفاوتی نیاز دارند. در نتیجه، برنامه تمرینی ورزشی باید برای فرد فرد افراد تنظیم شود (میهن، ۲۰۰۲). مربیان همواره در پی تعیین حجم و شیوه تمرینی مناسب هستند، تا بتوانند عملکرد ورزشکاران را به حداکثر ظرفیت ممکن برسانند. متأسفانه تعیین حجم و شدت بهینه تمرین برای ورزشکاران بسیار دشوار است (خالدان و میناسیان، ۱۳۸۱). مربی باید تا جای ممکن در برنامهای که برای ورزشکار تدارک میبیند، ضمن برنامه ریزی برای تمرین بهینه، از اثرهای مضر بیشتمرینی اجتناب کند. نکته بسیار مهم در ساختار برنامه تمرینی، وجود تعادل بین فشار تمرین و بازیافت است.
ابعاد مختلف بیشتمرینی – روانشناسی ورزشی
۱٫عملکرد
بسیاری از مطالعات با هدف ایجاد شرایط بیشتمرینی، از دستکاری حجم و/یا شدت تمرین استفاده کردهاند. در حالی که این افزایش تضمینکننده این که اثر بیشتمرینی رخ دهد، نیست. تفاوتهای زیاد بین وضعیت تمرینی ورزشکاران، سطوح متناسب، سرسختی[۱] و سطوح رقابتها (مانند حرفهای، دانشگاهی و المپیک)، احتمال این را که ورزشکاران با برخوردی مثبت نسبت به تشدید تمرین، واکنش نشان دهند، به وجود میآورد. این یکی از علل وم ارزیابی عملکرد است. اگر عملکرد اندازه گیری شدهباشد و بعد از افزایش بار تمرینی، بدون تغییر بماند، بر اساس تعریف، آن ورزشکار نمیتواند به عنوان بیشتمرین تشخیص دادهشود (هالسون[۲] و جوکندروپ[۳]، ۲۰۰۴).
تعدادی از مطالعات وجود دارند که تغییراتی را در تنوعی از پاسخهای فیزیولوژیکی و زیست-شیمیایی نسبت به تمرین تشدید یافته گزارش می کنند؛ با این حال، این ضروری است که بین مطالعاتی که کاهش در عملکرد را به وجود آوردهاند و آنهایی که چنین نکرده اند، آنهایی که در اندازه گیری بیشتمرینی شکست خوردهاند و آنهایی که تغییرات عملکردی را گزارش کردهاند، تمایز قائل شویم. در کل، هنوز در مورد اینکه کدام اندازه عملکرد می تواند هنگام تعیین فراتمرینی و بیشتمرینی مفیدتر باشد، تردیدهایی وجود دارند (مارسلو، ۲۰۰۶).
۲٫حالت خلقی
این که سندرم بیشتمرینی با ویژگیهایی اختلالات روانشناختی و حالت هیجانی منفی مشخص میشود، به طور وسیعی پذیرفته شده است (فری[۴] و همکاران، ۱۹۹۴). نشانه های آشکار پریشانی روانشناختی[۵]، در ورزشکاران بیشتمرین، در بسیاری از مطالعات مشاهده شده است (فری[۶] و همکاران، ۱۹۹۲). مادامی که تحقیقهای متناقض کمی وجود دارند، به نظر میرسد این مطالعات تغییرات در حالت خلقی را که می تواند نشانگری مفید برای فراتمرینی باشد، نشان می دهند. عقیده بر این است که اندازههای حالت خلق باید با اندازههای عملکرد، جهت ارزیابی مناسب سندرم بیشتمرینی ترکیب شوند (هالسون و جوکندروپ، ۲۰۰۴).
۳٫فیزیولوژی
جهت بررسی نشانگرها و مکانیزمهای بالقوه بیشتمرین و فراتمرینی، مطالعات بسیاری به سوی اندازه گیری متغیرهای فیزیولوژیکی مرتبط با تمرین و عملکردهدایت شده اند که حاکی از به وجودآمدن برخی تغییرات فیزیولوژیکی، در نتیجه بیشتمرینی هستند (مارسلو، ۲۰۰۶).
۴٫زیست-شیمی
در جستجوی یافتن نشانگر پایا و معتبری برای حالت فراتمرینی و بیشتمرینی، تنوعی از پاسخهای زیست-شیمیایی[۷] نسبت به بار تمرینی افزایشیافته، به همراه نشانگرهای زیست-شیمیاییای مانند تراکمها کراتین کیناز، سطوح اوره و آهن به عنوان نشانگرهای محتمل بیشتمرینی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفتهاند (هالسون و جوکندروپ، ۲۰۰۴؛ کریدر و همکاران، ۱۹۹۸؛ لاک و ماسو، ۲۰۰۴). با این حال، یافته های ناهمخوان و عدم توان تشخیص خستگی دقیق ناشی از تمرین تشدیدیافته، از فراتمرینی یا بیشتمرینی، استفاده از اکثر نشانگرهای زیست-شیمیایی به عنوان ابزار تشخیصی را مورد حمایت قرار نمیدهند (هالسون و جوکندروپ، ۲۰۰۴).
۵٫کاهش گلیکوژن
چنین فرض شده است که کاهش سطوح کلیکوژن ماهیچهای می تواند تا حدی مسؤل کاهش عملکرد مرتبط با بیشتمرینی باشد (مارسلو، ۲۰۰۶).
۶٫سیستم ایمنی
ورزش رقابتی سطح بالا، مخصوصاً اگر شامل تمرین استقامتی[۸] شدید باشد، می تواند منجر به درجهای از بازداری ایمنی شود. چنین بدکاری ایمنیای می تواند جزئی از سندرم بیشتمرینی باشد که در آن، عفونتهای عودکننده[۹] در طول دورههای تمرین حداکثری یا استرس رقابتی، قسمتی از سندرم را شکل می دهند (شارپ[۱۰] و کوداکیس[۱۱]، ۱۹۹۲). تنوعی از تغییرات در اجزاء سیستم ایمنی بعد از ورزش طولانی سنگین رخ می دهند (مارسلو، ۲۰۰۶).
بسیاری از گزارشهای توصیفی از افزایش میزان بیماری و عفونتهای دستگاه تنفسی فوقانی[۱۲] (URTI) در ورزشکاران فراتمرین و بیشتمرین (اسمیت[۱۳] و نوریز[۱۴]، ۲۰۰۰) حکایت می کنند.
۷٫گلوتامین
تغییرهایی در سطوح گلوتامین پلاسما که بعد از ورزش طولانی رایج است، و عملکرد گلوتامین در سلولهای ایمنی، اخیراً نقش این آمینواسید در بیشتمرینی را بیشتر مورد توجه قرار دادهاست (هالسون[۱۵]، لانسر[۱۶]، جوکندروپ[۱۷] و گلیسن[۱۸]، ۲۰۰۳). با این حال، هنوز شواهد قطعی که به سطوح تراکم پایین گلوتامین مرتبط باشد، وجود ندارد. تعداد زیادی از ورزشها وجود دارند که هر کدام بر فرایندهای فیزیولوژیکی متفاوتی استوارند (سوخت و سازی و زیست-شیمیایی).
در حالی که بیشتر تحقیقات نشان می دهند که گلوتامین در کاهش عفونت مرتبط با تمرین شدید ورزشی نقش بازی می کند، در حوزه گلوتامین و نقش آن در بیشتمرینی، نیاز به تحقیقات بیشتری است (مارسلو، ۲۰۰۶).
۸٫هورمونها
۳ مورد از متغیرها که در حوزه هورمونها قرار میگیرند، عبارتند از: نسبت تستوسترون به کورتیزول، سیستم عصبی خودکار، و کتکولامینها.
الف) نسبت تستوسترون به کورتیزول: این نسبت به عنوان شاخصی که توان تمایز ورزشکاران فراتمرین را از ورزشکاران به خوبی تمرینکرده داشتهباشد، تأیید نشدهاست (مارسلو، ۲۰۰۶).
ب) سیستم عصبی خودمختار[۱۹]: ایزائیل[۲۰] (۱۹۷۶) معتقد است که دو نوع از بیشتمرینی وجود دارند: بیشتمرینی سمپاتیک و بیشتمرینی پاراسمپاتیک. ویژگیهای نوع سمپاتیک: عملکرد تخریبشده؛ جبران بیش از حد[۲۱]؛ بیقراری، تحریکپذیری؛ حالت خلقی تغییریافته؛ خواب مختل؛ کاهش وزن؛ بالا رفتن ضربان قلب در حال استراحت؛ فشار خون ثابت افزایشیافته؛ تأخیر در بهبود پس از ورزش. ویژگیهای نوع پاراسمپاتیک: عملکرد تخریبشده؛ کمبود جبران بیش از حد؛ خستگی؛ افسردگی؛ بیاحساسی؛ عدم اختلال در خواب؛ وزن ثابت؛ ضربان قلب ثابت پایین؛ بیعلاقگی[۲۲]؛ فشار خون ثابت پایین؛ نیمرخ ضربان قلب ورزشی بازداریشده[۲۳] (ایزرائیل، ۱۹۷۶). لمن، فاستر، دیچکوث[۲۴] و گاثتمن[۲۵] (۱۹۹۸) معتقدند که تنوع پاراسمپاتیک با فراوانی بیشتری مشاهده شدهاست و میتوان آن را نوع جدید بیشتمرینی دانست. این نوع بیشتمرینی که نتیجه بیتعادلی بین تمرین استقامتی با شدت بالا و طول مدت زیاد و بازیافت[۲۶] کم است، احتمالاً با عوامل فشارزای غیرتمرینی نیز همراه است (لمن و همکاران، ۱۹۹۸). سطوح کتکولامین در ادرار و خون ممکن است فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک را منعکس کند و در نتیجه، ممکن است احتمال بیتعادلی سمپاتیک-پاراسمپاتیک یا بیتعادلی خودمختار را ارزیابی کند. این انواع بیشتمرینی نوعاً با ورزشکاران استقامتی مرتبط هستند (کریدر و همکاران، ۱۹۹۸)، با این حال، به معنی این که پاسخهای فیزیولوژیکی کوتاهمدت در ورزشکاران قدرتی[۲۷] و نیرویی وجود ندارند، نیست (هالسون و جوکندروپ، ۲۰۰۴).
ج) کتکولامینها: لمن و همکاران (۱۹۹۸) در مطالعهای که سندرم بیشتمرینی و فرضیه بیتعادلی خودمختار را ارزیابی می کرد، کاهش معنادار دفع ادراری کتکولامین را در ورزشکاران بیشتمرین گزارش کردند. دفع کتکولامین به طور منفی با درجه خستگی رابطه دارد، و در پی دوره ای از بهبودی، دفع کتکولامین به سطوح پایهای خود باز میگردد (لمن و همکاران، ۱۹۹۸).
برخی معتقدند که مواجهه مداوم با دورههای طولانی ورزش شدید، می تواند اثر نامطلوبی بر عملکرد سیستم غدد درونریز، سیستم عصبی-عضلانی و سیستم قلبی-عروقی داشتهباشد (ارنست[۲۸] و همکاران، ۲۰۰۴).
مطالعات اندکی HRV را در ورزشکاران بیشتمرین بررسی کردهاند. کم بودن همخوانی در یافتهها به احتمال زیاد به تفاوت در روشهای ارائه کردن تحلیلهای HRV، و روشهای مختلف تعریف فراتمرینی مربوط است. نمیتوان با یقین گفت که HRV در ورزشکاران بیشتمرین یا فراتمرین وجود دارد (مارسلو، ۲۰۰۶).
۲-۲-۳- تشخیص بیشتمرینی
پاین[۲۹] و گلیسن[۳۰] (۱۹۹۸) معتقدند که در تشخیص بیشتمرینی باید در نظر داشت که یک اندازه گیری فیزیولوژیکی تنها و یا یک علامت و نشانه خاص که به طور روشن و عینی سندرم بیشتمرینی را مشخص نماید، وجود ندارد. بنابراین باید برای تشخیص این امر تعدادی از عوامل را مورد مطالعه قرار داد.
تشخیص قطعی سندرم بیشتمرینی معمولاً نیازمند رد بیماریهای عضوی، برای مثال اختلالات غدد درونریز (غده تیروئید یا فوق کلیوی، دیابت)، کم خونی با کمبود آهن، یا بیماریهای عفونی (شامل ورم ماهیچه قلب[۳۱]، هپاتیت، تب غدهای[۳۲]) است. سایر بیماریهای اصلی یا رفتارهای تغذیهای مخرب مانند بیاشتهایی مرضی[۳۳] و پرخوری مرضی[۳۴] نیز باید رد شوند. قضاوت در مورد مرز بین تشخیص بیش از حد و تشخیص کمتر از حد بسیار ظریف است. ورزشکار معمولاً علایم مشابه بالینی، هورمونی، و غیره را نشان میدهد. بنا بر این تشخیص سندرم بیشتمرینی ممکن است اغلب فقط با نگاهی گذشتهنگر، هنگامی که دوره زمانی بررسی میشود، دادهشود. واژه کلیدی در شناسایی سندرم بیشتمرینی ناسازگاری طولانی، نه فقط در ورزش، بلکه همچنین در مکانیزمهای تنظیم هورمونی، زیست-شیمیایی، و زیستی است. علایم بالینی سندرم بیشتمرینی بسیار متنوعاند، از فردی به فرد دیگر فرق می کنند، و غیراختصاصی و غیر علمی هستند (میوزن و همکاران، ۲۰۰۶).
[۱]. hardiness
[۲] .Halson, S. L.
[۳] . Joukendrup, A. E.
[۴] . Fry, R. W.
[۵]. psychological distress
[۶] . Fry, R. W.
[۷]. biochemical
[۸]. endurance
[۹]. recurrent infections
[۱۰]. Sharp, N. C.
[۱۱]. Koutedakis, Y.
[۱۲]. upper respiratory tract infections (URTI(
[۱۳] . Smith, D. J.
[۱۴] . Norris, S. R.
[۱۵] . Halson, S. L.
[۱۶] . Lancaster, G. I.
[۱۷] . Jeukendrup, A. E.
[۱۸] . Gleeson, M.
[۱۹]. autonomic nervous system
[۲۰]. Israel, S.
[۲۱]. supercompensation
[۲۲]. apathy
[۲۳]. suppressed heart rate-exercise profile
[۲۴]. Dickhuth, H. H.
[۲۵]. Gastmann, U.
[۲۶]. regeneration
[۲۷]. power
کمالگرایی- روانشناسی ورزشی
تعاریف متعددی از کمالگرایی وجود دارند. هورنی[۱] (۱۹۵۰) کمالگرایی را به عنوان استبداد بایدها تعریف کردهاست. هولندر[۲] (۱۹۷۸) آن را به عنوان شیوه طاقتفرسای فرد برای کیفیت بالاتر عملکرد، نسبت به آنچه آن موقعیت میطلبد، تعریف کردهاست. برنز[۳] (۱۹۸۰) کمالگرایان را چنین تعریف کردهاست: کسانی که معیارهایشان بالا، غیرمنطقی و دستنیافتنی است؛ افرادی که کوششی اجباری و پیوسته برای رسیدن به اهداف غیرممکن می کنند؛ و کسانی که ارزش خود را کاملاً با معیارهای مولدبودن و دستاوردها ارزیابی می کنند. برای این افراد، سائق[۴] تعالی می تواند خودشکن[۵] باشد. فروست[۶]، مارتین[۷]، لاهارت[۸]، و روزنبلیت[۹] (۱۹۹۰) کمالگرایی را چنین تعریف کردهاند: مجموعه ای از معیارهای بینهایت بالا برای عملکرد، همراه با خودارزیابی کاملاً انتقادی.
کمالگرایی به عنوان یک صفت شخصیتی، سازهای چندبعدی است (فروست و همکاران، ۱۹۹۰; هویت[۱۰] و فلت[۱۱]، ۱۹۹۱) که با تلاش برای بینقصبودن و وضع معیارهای عالی برای عملکرد، همراه با تمایل به ارزشیابیهای کاملاً انتقادی از رفتار شخصی و حساسیت بیش از حد در مورد اشتباهات، مشخص میشود (فروست و همکاران، ۱۹۹۰; فلت و هویت، ۲۰۰۲). مجموعه شواهد پژوهشی دو بعد کمالگرایی را متمایز می کنند (استامف[۱۲] و پارکر[۱۳]، ۲۰۰۰; تری-[۱۴]، اوئنز[۱۵]، اسلد[۱۶] و دیویی[۱۷]، ۱۹۹۵; سادارت[۱۸] و اسلنی[۱۹]، ۲۰۰۱; هماچک[۲۰]، ۱۹۷۸). بعد نخست به عنوان کمالگرایی مثبت، سالم یا سازشیافته توصیف شدهاست و جنبههایی از کمالگرایی را دربرمیگیرد که به تلاشهای کمالگرایانهای چون داشتن معیارهای شخصی عالی، وضع معیارهای دقیق برای عملکرد شخصی، و تلاش برای کاملبودن مربوط میشود. این بعد از کمالگرایی با شاخصهای سازگاری خوب مانند عاطفه مثبت، بردباری و عملکرد تحصیلی بالا همبستگی دارد (استامف و پارکر، ۲۰۰۰; استوبر[۲۱] و اوتو[۲۲]، ۲۰۰۶; استوبر[۲۳]، هریس[۲۴] و مون[۲۵]، ۲۰۰۷; استوبر[۲۶]، کمپ[۲۷] و کوگ[۲۸]، ۲۰۰۸; بیلینگ[۲۹]، اسراییلی[۳۰]، اسمیت[۳۱] و آنتونی[۳۲]، ۲۰۰۳; فروست[۳۳]، هیمبرگ[۳۴]، هلت[۳۵]، ماتیا[۳۶] و نیوبایر[۳۷]، ۱۹۹۳; فلت، بسر[۳۸]، هویت ودیویس[۳۹]، ۲۰۰۷; مارتیننت[۴۰] و فراند[۴۱]، ۲۰۰۷; هریس[۴۲]، پپر[۴۳] و ماک[۴۴]، ۲۰۰۸). بعد دوم، به عنوان کمالگرایی منفی، ناسالم یا سازشنایافته توصیف شدهاست و جنبههایی از کمالگرایی را در بر میگیرد که با ارزشیابیهای انتقادی از عملکرد شخصی، نگرانی در مورد اشتباهات و احساس تعارض بین انتظارات و دستاوردها مرتبط است. این بعد از کمالگرایی با شاخصهای ناسازگاری مثل افسردگی، اضطراب، استرس و عاطفه منفی همبستگی دارد (استوبر و اوتو، ۲۰۰۶; استوبر و همکاران، ۲۰۰۷، ۲۰۰۸; بیلینگ[۴۵]، اسراییلی[۴۶] و آنتونی[۴۷]، ۲۰۰۴; دانکلی[۴۸]، زاروف[۴۹] و بلنکشتین[۵۰]، ۲۰۰۳; سادارت و اسلنی، ۲۰۰۱; صابونچی[۵۱] و لاند[۵۲]، ۱۹۹۷; فلت و همکاران، ۲۰۰۷; مارتیننت و فراند، ۲۰۰۷; مولنر[۵۳]، رکر[۵۴]، کالپ[۵۵] و ساداوا[۵۶]، ۲۰۰۶; هریس و همکاران، ۲۰۰۸).
ویژگیهای خاص کمالگرایی، توسط بالینگرانی مانند هماچک (۱۹۷۸)، به خوبی توصیف شده اند. او فرد کمالگرا را چنین توصیف کردهاست: نگرانی بی پایان در مورد این که کاری را درست انجام میدهد یا نه. دلیل این معیارهای طاقتفرسای شخصی این است که او به وسیله آرزوی پیشرفت برانگیخته نمی شود، بلکه ترس از شکست، او را برمیانگیزد. ترس منجر به رفتار اجتنابی میشود. فرد کمالگرا معیارهای شخصی نامعقول بالایی را برای خود وضع می کند، و ممکن است عملکرد را ارزشگذاری بیش از حد و خود را ارزشگذاری کمتر از حد کند.
هولندر (۱۹۷۸) نیز جزئیاتی را در مورد افراد کمالگرا مطرح کردهاست. او توجه خود را معطوف فرایندهای شناختی که کمالگرایی را حفظ می کنند، کردهاست. مانند توجه انتخابی[۵۷]، که به موجب آن، فرد دائماً در مورد آنچه غلط است، هوشیار است و به ندرت به آنچه صحیح است، توجه می کند. او به طور جدی به جستجوی نقصها و عیبهایی که در زندگیاش به وجود آورده است، می پردازد. او خود را توسط کارهایی که می کند، و نه به وسیله چیزی که هست، مورد قضاوت قرار میدهد. او سرگرم تحقیر خود است.
این ویژگیهای وابسته به خودارزیابی در مورد موفقیت در افراد کمالگرا، توسط برنز (۱۹۸۰) نیز بیان شده اند. او اشاره کرد که افراد کمالگرا، معیارهای بالای غیرواقعبینانهای را وضع می کنند، به طور انعطافناپذیری آنها را دنبال می کنند، وقایع را به روش تحریف شدهای تفسیر می کنند، و خود را با واژههایی از تواناییهایشان برای رسیدن به اهدافشان، تعریف می کنند.
کمالگرایی برای فرد مشکلاتی را با خود به همراه دارد: احتمال دارد که کمالگرایی به عنوان پدیدهای مثبت و پاداشدهنده شروع شود، ولی به خاطر دلایل مختلف منفی، بیش از حد و مخرب شود. به این دلیل که در طول زمان رفتار کمالگرایانه مثبت قبلی می تواند منجر به اثرات منفی، مانند خستگی و کمبود تمرکز شود. به علاوه، اگر یک رفتار کمالگرایانه مثبت قبلی در رسیدن به هدفی بالاتر شکست بخورد، فرد ممکن است برای بدستآوردن عزت نفس، معیارهایش را بالاتر ببرد که منجر به آثار منفی شود. همچنین، شرایط محیطی میتوانند رسیدن به معیار قابل وصول قبلی را مشکلتر کنند. در آخر، فرد باید توجه کرد که رفتارها میتوانند به عنوان پدیدههایی مثبت برای فرد ادراک شوند، ولی افراد نمیتوانند از آثار منفی کمالگرایی خود روی دیگران و روی سلامت جسمی خودشان آگاه باشند (شافران[۵۸] و منسل[۵۹]، ۲۰۰۱).
۲-۳-۱- سه الگوی کمالگرایی
تاکنون، سه الگوی مهم برای توضیحدادن ساختار کمالگرایی بهوجودآمدهاند. الگوی اول، الگوی هویت و فلت (۱۹۹۱) است. این الگو کمالگرایی را دارای سه بعد میداند: کمالگرایی خودمحور، کمالگرایی دیگرمحور، و کمالگرایی جامعهمحور (میهن، ۲۰۰۲). الگوی دوم، الگوی کمالگرایی کلی[۶۰] فروست و همکاران (۱۹۹۰) است. این الگو ۵ مؤلفه فرضی دارد. مؤلفه اصلی، نگرانی شدید از اشتباهکردن است. سایر مؤلفهها از این قرارند: معیارهای شخصی بالا برای عملکرد، ادراک انتظارات و انتقادات بالا از جانب والدین، تردید در مورد فعالیتهای خود، و ترجیح نظم و سازماندهی. الگوی سوم، الگوی هماچک (۱۹۷۸) است. این الگو کمالگرایی را به دو بعد بهنجار و روانرنجورانه تقسیم کردهاست. فروست و همکاران (۱۹۹۳) و اسلانی[۶۱] و آشبای[۶۲] (۱۹۹۶)، به طور تجربی، الگوی هماچک را تأیید کردهاند.
۲-۳-۲- کمالگرایی بهنجار و روانرنجورانه
جدیدترین یافته های پژوهشی کمالگرایی را سازهای چندبعدی میدانند که میتوان مطابق با نظر هماچک دو بعد بهنجار (سازشیافته) و روانرنجورانه (سازشنایافته) را از هم متمایز کرد. کمالگراهای بهنجار و روانرنجورانه هر دو معیارهای متعالی برای عملکرد خود دارند، اما گروه اول انعطافپذیرند، و از تلاشهای خود برای رسیدن به هدف احساس رضایت می کنند، هر چند معیارهای شخصیشان کاملاً محقق نشود. به عبارتی آنها قادرند محدودیتهای شخصی و موانع محیطی را که آنها را از تحقق عملکرد آرمانی باز میدارد، بپذیرند، و در عین حال، محیط را نسبتاً حمایتگر و غیر تهدیدکننده بینند. گروه دوم یعنی کمالگراهای روانرنجور، فاقد انعطافپذیری هستند، به همین دلیل از عملکرد خود هرچند از نظر دیگران قابل ستایش باشد، راضی نیستند. آنها همواره تحت تأثیر ترس و نگرانی شدید از شکست قرار دارند و به همین دلیل محیط را از نظر ارزشیابی اجتماعی تهدیدکننده و غیرحمایتگر میبینند. کمالگراهای روانرنجور حق چندانی برای ارتکاب اشتباه ندارند، در ارزیابی عملکرد انتقادگرند، تحت تأثیر تصور شکست احساس نابسندگی می کنند و در موقعیتهای پیشرفت گرفتار عواطف منفی میشوند (بشارت، ۱۳۸۳الف). کمالگرایی روانرنجورانه، خودتخریبگر است و اختلال کاکردی به وجود میآورد. چنین افرادی هرگز از عملکردشان راضی نمیشوند. در کمالگرایی بهنجار افراد راضی میشوند و دارای کوششی مثبت هستند. کمالگرایی به انواع مثبت و منفی یا منفعل و فعال نیز تقسیم میشود (شافران و منسل، ۲۰۰۱).
۲-۳-۳- کمالگرایی مثبت و منفی
در گذشته، برخی محققان در سازگارانه یا ناسازگارانهبودن کمالگرایی با هم اختلاف نظر داشتند، ولی امروزه اکثر محققان معتقد به وجود همزمان جنبه های مثبت و منفی در کمالگرایان هستند. آدلر[۶۳] (۱۹۵۶) تلاش برای رسیدن به معیارهای بالا و آرزوی متعالی را بخشی از حالت انسان که منجر به رشد شخصی و پیشرفت میشود، دانست. ولی پچ[۶۴] (۱۹۸۴) معتقد بود که کمالگرایی فقط می تواند به مشکلات ناسازگارانه و روانشناختی منجر شود؛ زیرا کمالگرایان وقتی به معیارهای بالای خود نمیرسند، ناامید میشوند، یا هنگامی که به اهداف خود نمیرسند، احساس نیتی می کنند.
تری- و همکاران (۱۹۹۵) برای ارائه شکل سالمی از کمالگرایی، تمایز نظریای را بین کمالگرایی مثبت و منفی که بر نظریه تقویت اسکینری[۶۵] مبتنی بود، پیشنهاد کردند. این تمایز از تقویتهای منفی و مثبت مشتق شدهبود و بر تبعات یک رفتار خاص، چنانچه توسط اسلید[۶۶] و اون[۶۷] (۱۹۹۸) در الگوی فرایند دوگانهشان[۶۸] از کمالگرایی توصیف شده است، مبتنی بود. بر اساس این رویکرد، کمالگرایی مثبت با تقویت مثبت و کمالگرایی منفی با تقویت منفی مرتبط هستند. این به آن معناست که کمالگرایی مثبت به شناختها و رفتارهایی اشاره دارد که به سوی به دست آوردن اهداف سطح بالایی برای کسب نتایج مثبت، جهتگیری دارد. از سوی دیگر، کمالگرایی منفی به شناختها و رفتارهایی اشاره دارد که به سوی بهدستآوردن اهداف خاص سطح بالا به منظور اجتناب یا فرار از نتایج منفی، جهتگیری دارد (بشارت و همکاران، ۲۰۰۹).
مجموعه شواهد پژوهشی دو بعد کمالگرایی را متمایز می کنند (استامف و پارکر، ۲۰۰۰; تری- و همکاران، ۱۹۹۵; سادارت و اسلنی، ۲۰۰۱; هماچک، ۱۹۷۸). بعد نخست به عنوان کمالگرایی مثبت، سالم یا سازشیافته توصیف شدهاست، و جنبههایی از کمالگرایی را دربرمیگیرد که به تلاشهای کمالگرایانهای چون داشتن معیارهای شخصی عالی، وضع معیارهای دقیق برای عملکرد شخصی، و تلاش برای کاملبودن، مربوط میشود. این بعد از کمالگرایی با شاخصهای سازگاری خوب، مانند عاطفه مثبت، بردباری و عملکرد تحصیلی بالا همبستگی دارد (استامف و پارکر، ۲۰۰۰; استوبر و اوتو، ۲۰۰۶; استوبر و همکاران، ۲۰۰۷; استوبر و همکاران، ۲۰۰۸; بیلینگ و همکاران، ۲۰۰۳; فروست و همکاران، ۱۹۹۳; فلت و همکاران، ۲۰۰۷; مارتیننت و فراند، ۲۰۰۷; هریس و همکاران، ۲۰۰۸). بعد دوم به عنوان کمالگرایی منفی، ناسالم یا سازش نایافته توصیف شده است، و جنبههایی از کمالگرایی را دربرمیگیرد که با ارزشیابیهای انتقادی از عملکرد شخصی، نگرانی در مورد اشتباهات، و احساس تعارض بین انتظارات و دستاوردها مرتبط است. این بعد از کمالگرایی با شاخصهای ناسازگاری مثل افسردگی، اضطراب، استرس و عاطفه منفی همبستگی دارد (استوبرو اوتو، ۲۰۰۶; استوبر و همکاران، ۲۰۰۷، ۲۰۰۸; بیلینگ و همکاران، ۲۰۰۳; دانکلی و همکاران، ۲۰۰۳; سادارت و اسلنی، ۲۰۰۱; صابونچی و لاند، ۱۹۹۷; فلت و همکاران، ۲۰۰۷; مارتیننت و فراند، ۲۰۰۷; مولنر و همکاران، ۲۰۰۶; هریس و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۳-۴- کمالگرایی سه بعدی
در اوایل دهه ۱۹۹۰، کمالگرایی به عنوان ساختاری چندبعدی در نظر گرفتهشد. این تغییر در دیدگاه دو دلیل داشت. اول این که توصیفهای بالینی، کمالگرایان را به عنوان افرادی که بیش از حد نگران اشتباه هستند، به کیفیت کارهای خود[۶۹] شک می کنند، انتظارات والدینشان را ارزشگذاری زیادی می کنند، و تأکید بیش از حدی بر نظم دارند، تعریف میکردند. دوم این که مشاهده بالینی مستقل نشان داد، که کمالگرایی ابعاد بینفردی نیز دارد و این ابعاد در تعدیل مشکلات مهم هستند (شافران و منسل، ۲۰۰۱). براساس رویکرد چندبعدی، ماهیت چندگونه درونشخصی، بین شخصی و اجتماعی کمالگرایی، مستم انتظارات بالای فرد از خود، فرد از دیگران و دیگران از فرد است؛ انتظاراتی که علاوه بر آسیب روانشناختی، مسئول مشکلات بینفردی نیز شناخته شده اند. سه بعد کمالگرایی عبارتند از: کمالگرایی خودمحور[۷۰]، کمالگرایی دیگرمحور[۷۱]، و کمالگرایی جامعهمحور[۷۲]. کمالگرایی خودمحور با تمایل به وضع استانداردهای غیرواقعبینانه برای خود و تمرکز بر نقصها و شکستها در عملکرد، همراه با خودنظارتگریهای[۷۳] دقیق مشخص میشود. این شکل از کمالگرایی نزدیکترین بعد به سازهای است که غالباً به عنوان کمالگرایی شناخته شده است. کمالگرایی دیگرمحور، بیانگر داشتن انتظارات افراطی و ارزشیابی انتقادی از دیگران است و کمالگرایی جامعهمحور به احساس ضرورت رعایت استانداردها و برآوردهساختن انتظارات تجویزشده از سوی افراد مهم، به منظور کسب تأیید اطلاق میشود (بشارت،۱۳۸۳الف).
۲-۳-۵- تحلیل شناختی-رفتاری کمالگرایی
شافران، کوپر[۷۴]و فیربرن[۷۵] (۲۰۰۲)، در مقابل بررسی کمالگرایی از دیدگاه چندبعدی موضعگیری کرده و تحلیل شناختی-رفتاری خود را ارائه دادند. آنها کمالگرایی بالینی را به عنوان ساختاری تکبعدی در نظر گرفته و آن را چنین تعریف کردند: وابستگی بیش از حد خودارزیابی به پیگیری قطعی خواسته های شخصی و معیارهای برخودتحمیلشده بالا، در حداقل یک حوزه برجسته، با وجود تبعات منفی. محققانی همچون هویت، فلت، بسر[۷۶]، شری[۷۷]، و مکجی[۷۸] (۲۰۰۳) به شافران انتقاد کرده، و گفتند شافران الگویی ضعیف و سادهانگارانه از کمالگرایی ارائه دادهاست، که در آن کمالگرا به عنوان فرد توداری[۷۹] در نظر گرفته شدهاست که از بافت اجتماعیاش منفک شدهاست. هویت و همکاران (۲۰۰۳) در مقابل این عقیده شافران و همکاران (۲۰۰۲) که تأثیر منفی اشتباهات روی خودارزیابی، مؤلفه حیاتی کمالگرایی است، به بحث پرداخته و مدعی شده اند که کمالگرایی و واکنشهای خودارزیابانه/خودقضاوتمندانه[۸۰] سازههای مجزایی هستند. با این حال، دانکلی و همکاران (۲۰۰۳) نیز معتقدند که خودانتقادگری شاخص اساسی ارزیابانه ناسازگارانه مرتبط با بعد کمالگرایی است. در کل، به نظر میرسد کمالگرایی بالینی دارای دو مؤلفه مجزا، ولی مرتبط به هم است (امدانکلی[۸۱]، آربلنکستین[۸۲]، اممشب[۸۳] و امگریلو، ۲۰۰۶).
۲-۳-۶- مؤلفه رفتاری کمالگرایی
ترس از شکست ممکن است مؤلفه رفتاری کمالگرایی را، که هدف آن کمک به فرد برای رسیدن به معیارهای غیرمنطقی بالا است، برانگیزد. برای مثال، وارسی دقیق، نیاز به اطمینانبخشی، اصلاح دیگران، رسیدگی و توجه بیش از حد پس از تصمیم گیری، برخی از این مؤلفههای رفتاری کمالگرایی هستند. افراد دارای کمالگرایی روانرنجورانه، احتمالاً از موقعیتهایی که، نیاز به روبروشدنشان با معیارهای کمالگرایانه را دارند، اجتناب می کنند؛ مثلاً کارها را بهتعویق میاندازد و ناتمام رها می کند (شافران و منسل، ۲۰۰۱).
۲-۳-۷- کمالگرایی و خستگی
کمالگرایی با خستگی رابطه دارد، به نحوی که، رفتار کمالگرایانه می تواند منجر به اثرات منفی، مانند خستگی شود (شافران و منسل، ۲۰۰۱). در حالی که، کمالگرایی مثبت با شاخصهای انطباق[۸۴] مثبت رابطه دارد، کمالگرایی منفی از طریق وضع استانداردهای بالا برای عملکرد، ارزیابی انتقادی از رفتار خود (خودسنجی منفی)، و اندازه گیری ارزش خود[۸۵] بر حسب اهداف غیرقابل وصول در مورد موفقیت و مولدبودن، افراد را مستعد اوضاع بالینی، مانند خستگی می کند. ولی، کمالگرایی مثبت افراد را برای کوشش برای موفقیت به روشی انعطافپذیر توانا می کند، که به آنها اجازه میدهد تا برتری داشتهباشند[۸۶]، به طور هیجانی روی فعالیتهایشان سرمایهگذاری کنند و از کوششهایشان لذت ببرند (بشارت و همکاران، ۲۰۰۹)
۲-۳-۸- کمالگرایی و فرسودگی ورزشی
یک ویژگی شخصیتی که احتمال خطر فرسودگی در ورزشکاران را بالا میبرد، کمالگرایی است (چن[۸۷]، کی[۸۸]، چن[۸۹]، و تسیم[۹۰]، ۲۰۰۸؛ گولد[۹۱]، آدری[۹۲]، تافی[۹۳]، و لوار[۹۴]، ۱۹۹۶؛ هیل[۹۵]، هال[۹۶]، اپلتون[۹۷]، و کزوب[۹۸]، ۲۰۰۸؛ لیمیر، هال[۹۹]، و روبرتز[۱۰۰]، ۲۰۰۸). کمالگرایی اثری نیروبخش بر تلاش برای موفقیت دارد، که این عمل متعاقباً منجر به نتایج موفقیت آمیز میشود (فلت و هویت، ۲۰۰۲؛ فروست و همکاران، ۱۹۹۰؛ استوابر و اوتو، ۲۰۰۶). این به دلیل شواهدی است حاکی از این که هنگامی که افراد برای تعالی تلاش می کنند، و از مشغولیت به واکنشهای منفی و متمرکز بر تعالی اجتناب می کنند، برای حفظ الگوی سازگارانه شناختی، عاطفی و رفتاری که هدایتکننده نیروگذاری حفظ شدهاست، توانا میشوند (استوبر و همکاران، ۲۰۰۷؛ استوبر و همکاران، ۲۰۰۸). با این حال، این عمل تلاش برای تعالیای که انگیزه برای منحرفشدن ایجاد کند، نیست، ولی تلویحات ادراک این که فردی به جایگاهی پایینتر از معیارهای خواستنی برسد، هست.
۲-۴- خستگی ورزشی
خستگی فرایندی پیچیده و مشتمل بر تعدادی از فرایندهای رفتاری و روانی-اجتماعی است. در نتیجه تنوعی از تعاریف برای آن ذکر شده اند. برخی از این تعاریف روی منابع آن متمرکز شده اند، در حالی که، بقیه آن را از چشمانداز رفتاری نگریستهاند. برخی مؤلفان خستگی بهنجار را از نابهنجار متمایز ساختهاند، و برخی دیگر به سادگی خستگی بهنجار را به عنوان خستگی حاد و خستگی مرضی را به عنوان خستگی مزمن طبقه بندی کردهاند. برخی نیز خستگی جسمی را درمقابل خستگی روانشناختی قرار دادهاند. اخیراً تعدادی از مفهومپردازان خستگی، آن را در طول خطوط دوگانهای بررسی کردهاند.
خستگی حاد[۱۰۱] در مقابل مزمن: خستگی حاد عموماً در افراد سالم روی میدهد، و به عنوان عملکرد حمایتی[۱۰۲] بهنجار بدن، در نظر گرفته شدهاست. آغاز سریع و طولمدت
در حالی که درجهای از خستگی برای هر ورزشکاری در دورههای سنگین تمرینی، بهنجار است، بالینگران باید بتوانند بین این خستگی جسمی و خستگی شدید طولانی که می تواند در نتیجه شرایط آسیبشناختی رخ دهد، تمایز قائل شوند. در حالی که، خستگی مزمن می تواند نشانه آشکار بسیاری از بیماریهای قابل درمان و مضر باشد، شرایط پزشکی که منجر به خستگی مزمن میشوند، مستثنی شده اند[۱]. بنابراین، بالینگران باید بین خستگی مزمن مرتبط با تمرین و خستگی مزمن به دلایل پزشکی دیگر، و همچنین بین سندرم خستگی مزمن و سندرم بیشتمرینی، تمایز قائل شوند (درمن[۲] و همکاران، ۱۹۹۷). اما، در بسیاری از موارد، تمایز قائلشدن بین سندرم خستگی ناشناخته، سندرم خستگی مزمن و سایر شرایط توضیح دادهنشده پزشکی، مانند فیبرومیالژیا[۳] ، سردرد تنشی[۴] و سندرم روده تحریکپذیر[۵]، به دلیل اینکه بسیار شبیه و اساساً دارای همپوشی هستند، مشکل است (امویگیلن[۶]، سینما[۷]، جیامهرمنز[۸] و کوایز[۹]، ۲۰۰۷). تشخیصهای افتراقی خستگی عبارتند از: مسائل مرتبط با سبک زندگی، شرایط جسمانی، اختلالات روانی و عوارض جانبی درمان (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۴- خستگی و خوابآلودگی: خستگی و خوابآلودگی دو واژهای هستند که اغلب هم در نوشتجات علمی و هم در کار بالینی، به جای یکدیگر به کار میروند. ایجاد تمایز بین این دو علامت دشوار است. با وجود ابزارهای مختلفی که برای خستگی و خوابآلودگی ساخته شدهاست، تمایز قائلشدن بین این دو باز هم تا حدی مبهم باقی میماند. هیچ کدام از این دو، پدیدههای واحدی نیستند، بلکه هر دو پدیدههایی ناهمگن[۱۰] و پیچیدهاند. خستگی و خوابآلودگی اغلب به عنوان نتیجهای از محرومیت از خواب، با هم وجود دارند، و اغلب بیمارانی که از خستهبودن شکایت می کنند، آنها را تجربه می کنند. با این حال، با یک ارزیابی دقیقتر، میتوان دید که خستگی و خوابآلودگی دو علامت متمایز، ولی وابسته به هم هستند ( شن و همکاران، ۲۰۰۶).
خوابآلودگی، اختلال در مکانیزم طبیعی بیداری[۱۱] است و با تمایل به خوابیدن مشخص میگردد. افرادی که خوابآلود هستند، به طور موقت با فعالیت بیدار میشوند، ولی خستگی با فعالیت تشدید میشود (حداقل در کوتاهمدت). بیماران خوابآلود پس از چرتزدن احساس بهتری دارند، در حالی که بیماران دچار خستگی از کمبود انرژی، خستگی ذهنی، استقامت ضعیف عضلانی، بهبود تأخیری پس از فعالیت فیزیکی، و فقدان خواب نشاطآور شکایت دارند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۵- خستگی و افسردگی: خستگی و افسردگی دو پدیده جدا از هم، ولی مرتبط هستند. شدت خستگی رابطه قوی تری با عملکرد جسمی دارد، در حالی که افسردگی رابطه قویتری با عملکرد روانشناختی دارد (هدلندسمیت[۱۲] و ایوالوز[۱۳]، ۲۰۰۹).
هرچند ممکن است خستگی و افسردگی همزمان وجود داشتهباشند، پزشک باید به منظور درمان صحیح، این دو را از هم افتراق دهد. بیماران دچار خستگی اظهار میدارند که به علت فقدان انرژی یا نیرو قادر به انجام فعالیتهای خاص نیستند، در حالی که، توصیف بیمار افسرده کلیتر است؛ مثلاً میگوید که قادربه انجام هیچ کاری نیست (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی و افسردگی به طور مستقلی به ناتوانی در افراد مبتلا به سندرم خستگی مزمن مرتبط هستند. افسردگی در واقع شدیداً روی قدرت رابطه بین خستگی و سطوح ناتوانی در طول دامنهای از حوزهها، شامل میانجیگری کامل در حوزههایی که شامل عملکرد روانشناختی هستند، تأثیر میگذارد (هدلندسمیت و ایوالوز، ۲۰۰۹).
۲-۴-۶- خستگی و مسائل روانشناختی: خستگی و اختلالات روانپزشکی مشکلات رایجی هستند که اغلب با هم رخ می دهند. با وجود این همپوشانی، تقریباً ۷% بزرگسالان از خستگی بدون علائم روانپزشکی معنادار رنج میبرند. در حالی که خستگی و اختلالات روانپزشکی در برخی عوامل خطرزا با هم سهیم هستند، انرژی مفرط در دوران کودکی و چاقبودن در بزرگسالی، عوامل خطر ویژهای برای خستگی هستند. افرادی که مبتلا به خستگی هستند، گروه بسیار ناهمگنی هستند. در حالی که اختلالات روانی رایج، مانند افسردگی و اضطراب، از عوامل مهم ایجادکننده خستگی هستند، اقلیت چشمگیری از افراد مبتلا به خستگی (با نیمرخ عامل خطر واحد) از خستگی بدون اختلالات روانپزشکی رنج میبرند. این افراد سطوح بالایی از علائم روان شناختی را دارند و احتمال مبتلاشدن آنها به بیماریهای روانپزشکی بیشتر است. در کل ضمن این که نباید اهمیت بالای عوامل روانشناختی در علتشناسی و درمان خستگی را از نظر دور داشت، باید به شواهد مبتنی بر وجود تشخیص جداگانه خستگی روانی[۱۴]، تأکید کرد (بیهاروی[۱۵]، وسلی[۱۶]، کاه[۱۷] و هاتاپ[۱۸]، ۲۰۰۹).
محققان ابعاد روانشناختی تعیینکننده خستگی را بررسی کردهاند. برای مثال، دریافتهاند که بعد برونگرایی/هیجانخواهی[۱۹] نمایانگر خستگی است. اضطراب نیز از عوامل مستعدکننده افراد برای خستگی است (ویجسوریا[۲۰]، ترن[۲۱] و کریج[۲۲]، ۲۰۰۷).
۲-۴-۷- خستگی کلی
خستگی که به ادراک فرد از فرسودگی[۲۳] جسمی، روانی، یا هردو اشاره دارد (بال و همکاران، ۲۰۰۹)، یکی از علایم شایع تظاهرکننده در حیطه مراقبتهای اولیه بوده، و بر انجام کار، زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی اثرات منفی میگذارد (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی در جمعیت شاغل، به عنوان عامل اصلی ناتوانکنندگی و حتی تهدیدکننده حیات شناخته شدهاست (شن و همکاران، ۲۰۰۶). با وجود شیوع بالای خستگی، این مسئله اغلب در تعداد کمی از مبتلایان آن، شناسایی و درمان میشود. یکی از علل این مسئله، وجود برخی ویژگیهای مشابه با خوابآلودگی شدید روزانه (EDS)[24] در خستگی است که شناسایی آن را مشکل می کند. علت دیگر، این است که خستگی به طور ذهنی ادراک میشود، و اندازه گیریهای آن هم اساساً ذهنی هستند (شن و همکاران، ۲۰۰۶). مطالعاتی که بر علتشناسی خستگی متمرکز شده اند، بیشتر روی عوامل زیستشناختی آن تحقیق کردهاند (بال و همکاران، ۲۰۰۹).
خستگی می تواند بسیار خطرناک باشد، به طوری که، خستگی رانندگان به عنوان یکی از علل اصلی تصادفات، در سطح جهان، شناخته شدهاست و مسئول ۴۰% تصادفات بسیار مهیب است (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). کار بیش از حد، شرایط نامساعد، بیماری ویروسی، عفونت دستگاه تنفس فوقانی، کمخونی، بیماری ریه، داروها، سرطان و افسردگی از علل شایع هستند. در خستگی تفاوت جنسیتی نیز مشاهده شدهاست. مردان و ن به شوههای متفاوتی خستگی خود را توصیف می کنند: مردان نوعاً احساس خستگی خود را ابراز میکنند، در حالی که ن اظهار می کنند احساس افسردگی یا اضطراب دارند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۸- درمان خستگی
درمان تمامی انواع خستگی باید شامل یک برنامه ریزی ساختارمند برای فعالیت فیزیکی منظم باشد که شامل ورزشهای کششی و هوازی، نظیر پیادهروی است. کافئین و مدافینیل[۲۵] میتوانند برای مواقعی که بیمار نیاز به هشیاری دارد، مفید باشند. خواب نیمروز برای تقویت عملکرد به اثبات رسیدهاست. مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین نظیر فلوکستین، پاروکستین یا سرترالین ممکن است در بیماران دچار افسردگی، سبب افزایش انرژی شوند. بیماران مبتلا به خستگی مزمن ممکن است به رفتار درمانی شناختی پاسخ دهند. برای درمان اثربخش در درازمدت ویزیتهای پیگیری منظم و برنامه ریزیشده به جای ملاقاتهای فوری و منفرد توصیه میشود. در درمان از رفتاردرمانی شناختی نیز استفاده میشود. تناسب فیزیکی نیز میزان انرژی را افزایش میدهد. در افراد دچار خستگی، بدون توجه به عامل آن، ورزش نظارتشده ،به مدت ۱۰ هفته، سبب افزایش میزان انرژی میگردد. فرابررسیها اثربخشی ورزش ساختارمند و منظم را مورد تأیید قراردادهاند .انجام تمرینهای هوازی، استقامتی یا انعطافپذیری، به مدت ۴ هفته، با بهبود انرژی و کاهش خستگی همراه است. انجام ورزش هوازی به میزان متوسط )مثلا روزانه ۳۰ دقیقه پیادهروی (بیش از هر مداخله مطالعهشده دیگری با اثرات مثبت بر خستگی همراه است. به استثنای بیماران مبتلا به افسردگی، درمان دارویی )شامل محرکها (فقط در کوتاهمدت مؤثر است. خستگی، حتی اگر به روند بیماری مرتبط باشد، با عدم تعادل میان خواب، استرس، یا مهارتهای تطبیق با مسایل روانی-اجتماعی همراه است. ایجاد تعادل میان این عوامل از میزان فشار میکاهد و از دارو مؤثرتر است (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
درمان خستگی ثانویه
در درمان خستگی ثانویه، باید در صورت امکان داروهایی که عامل ایجاد خستگی هستند، قطع شده یا جایگزین شوند و پارامترهای فیزیولوژیک اصلاح شوند. در بیماران دچار سرطان، بیماری کلیه، یا سایر بیماریهای مزمن همراه با کمخونی، چنانچه سطح هموگلوبین )در صورت وم با بهره گرفتن از اریتروپویتین) در حد ۱۰g/dL نگه داشتهشود، از میزان خستگی بیمار کاسته میشود. نی که کمخون نبوده، چرخههای قاعدگی را تجربه می کنند، و سطوح فریتین آنها در حد پایین طبیعی است، چهار هفته پس از مصرف مکمل آهن بهبود انرژی را گزارش می کنند. عامل خستگی هر چه باشد، انجام هر یک از انواع ورزش روزانه، حفظ روابط بین فردی، و بازگشت به کار به طور پایدار، به بهبود آن منجر میشود. فعالیت هوازی به طور متوسط و منظم) یعنی ۳۰ دقیقه پیادهروی یا فعالیت معادل آن در اکثر روزهای هفته( بیش از استراحتکردن سبب کاهش خستگی مرتبط با بیماری میگردد. در بیماران مبتلا به سرطان، یوگا، درمان گروهی و درمان استرس، خستگی را کاهش میدهد. در بیمارانی که تظاهرات آنها وجود افسردگی را مطرح می کند، میتوان به مدت ۶ هفته مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) را امتحان کرد. محرکهای روانی[۲۶] (مثل متیل فینلات[۲۷] و مدافینیل[۲۸]) در بیماران مبتلا به عفونت ویروس نقص ایمنی انسانی، مولتیپل اسکروز، یا سرطان، سبب بهبود خستگی در کوتاهمدت میشوند. محرکها به ندرت عملکرد فرد را به میزان قبل از بیماری باز میگردانند و این داروها با سردرد، بیقراری، بیخوابی، و خشکی دهان همراه هستند. در صورت مصرف، بهترین زمان استفاده از آنها مواقعی است که نیاز به هوشیاری وجود دارد (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
درمان خستگی فیزیولوژیک
خواب کافی) یعنی معمولا تا ۸ ساعت در شب برای بزرگسالان( فشارها را کاهش داده و سبب بهبود خلق و خو میگردد. بیماران باید فعالیتهای روزانه خود را به خوبی تنظیم کنند تا بر حسب نیازشان، خواب کافی و بهداشت خواب مناسبی داشته باشند. توصیهها برای بهداشت خواب مناسب عبارتاند از: بیدا شدن در هنگام صبح در یک زمان مشخص؛ افزایش فعالیت در بعد از ظهر؛ اجتناب از ورزش حین غروب یا قبل از خواب؛ افزایش زمان مواجهه روزانه با نور روشن؛ استحمام با آب داغ، دو ساعت قبل از زمان خواب؛ اجتناب از کافئین، نیکوتین، الکل و مصرف غذا و نوشیدنی زیاد حین غروب؛ استفاده از اتاق خواب فقط برای خواب و فعالیت جنسی؛ و رعایت مواردی همچون به حداقل رسانیدن نور و سر و صدا و خاموشکردن تلویزیون در زمان خواب. چرتزدن (خواب کوتاه) ممکن است مفید باشد. اما باید به کمتر از یک ساعت در اوایل بعد از ظهر محدود شود. زمانهای مرخصی از کار نیز میزان خستگی را به حداقل رسانده و استرس را کاهش می دهند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۹- پژوهشها
مرورها بر پیشبینهای خستگی، به جای اینکه خستگی را به عنوان نشانهای رایج در پرستاران اولیه[۲۹] یا جمعیت عمومی بررسی کند، عموماً روی بیماران خاصی، مخصوصاً مبتلایان به سندرم خستگی مزمن، متمرکز شده اند. شمار عظیمی از مطالعات در این زمینه روی بیماران بیمارستانی انجام شده اند (نیجرولدر[۳۰]، ویدیهارست[۳۱] و ویت[۳۲]، ۲۰۰۸). بسیاری از مطالعات در مورد خستگی، روی عوامل جسمی متمرکز شده اند، و نسبت به عوامل روانی بیتوجهی نشاندادهاند. اهمیت مشخصکردن مؤلفههای روانی خستگی (مانند شخصیت برونگرا و مستعد تنش) که از طریق خودارزیابی سنجیده میشود، روشن شدهاست (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). اطلاعات در مورد عوامل پیشبین[۳۳] آن، جهت پیش بینی بهتر شرایط خستگی در ارتباط با زیرمجموعههای بیماران و متعاقباً تسهیل تصمیم گیری در مورد آن، مورد نیاز است (نیجرولدر و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۵- فرسودگی ورزشی
فرسودگی حالتی از خستگی جسمی، روانی و هیجانی است، و تأثیر منفی روی سرزندگی[۳۴]، هدفمندی[۳۵]، خودانگاره[۳۶]، و نگرشها[۳۷] نسبت به زندگی و ورزش دارد ( شافلی و همکاران، ۱۹۹۳).
فرسودگی شغلی یکی از عمدهترین پیامدهای اجتنابناپذیر استرس شغلی است. کارکنان حرف خدمات اجتماعی از اولین کاندیداهای فرسودگی شغلی محسوب میشوند. محیطهای شغلی همواره گرفتار طیف وسیعی از عوامل استرسزا نظیر مواجه با بیماریهای شدید و مرگ بیماران، حجم زیاد کار و ابهام نقش هستند. عواملی مانند شیفت کاری، استفاده ناکافی از تواناییهای شخصی، زیادبودن حجم کار، تبعیض در میزان دستمزد، مبهمبودن آینده شغلی، رابطه با همکاران، وضعیت کیفی ابزار آلات و احتمال خطر جسمی و کمی حجم کار در یک محیط کار پرتکرار و یکنواخت در ایجاد فرسودگی شغلی دخالت دارند (مک گریث[۳۸]، رید[۳۹] و بور[۴۰]، ۲۰۰۳). استرس شغلی امروزه تا حدی در سازمانها شایع شدهاست. نهتنها فشارهای شغلی به عملکرد کارکنان آسیب میزنند، بلکه با تأثیرات منفی روی سلامت و بهزیستی[۴۱] آنها همراه هستند. این تبعات منفی برای کارکنانی پیش میآید که احساس می کنند تقاضاهای شغلی فراتر از توان آنها است (ماسلاچ و لیتر[۴۲]، ۲۰۰۸). فشار بیامانی که خوب مدیریت نشود، ممکن است منجر به نشانه های جسمی، هیجانی و رفتاری که نشاندهنده خطر فرسودگی هستند، شود. نشانه های جسمی فرسودگی شامل انرژی کم/خستگی، بیخوابی با خوابیدن بیش از حد، تنش عضلانی، کاهش/افزایش اشتها، سردرد، کاهش میل جنسی، احساس نامعلوم بیماری، سرماخوردگیهای مکرر، نبض سریع، تپش قلب، فشارخون بالا، اختلالات گوارشی، خارش، تکرر ادرار، و ضعف و لرزش هستند. نشانه های روانی/هیجانی فرسودگی شامل احساس ازدستدادن کنترل، احساس پوچی، احساس بیکفایتی، فرموشکاری، پایداری در عقاید، احساس بهدامافتادن، مشکلات تمرکز، ملال، احساس ناهماهنگبودن کار با ارزشهای شخصی، ازدستدادن شوخطبعی، انکار، گسستگی، غمگینی، بیمناکی/اضطراب، محرومیت، و غوطهورشدن در فکر هستند. نشانه های رفتاری فرسودگی شامل آسیبپذیری؛ افزایش روزهای بیماری؛ افزایش استفاده از داروها و الکل؛ آهکشیدن؛ تحریکپذیری/عصبانیت؛ گریانبودن؛ انزوا؛ بدگمانی؛ سخت کارکردن ولی چندان مولدنبودن؛ تغییرات در روابط؛ و غیر پاسخگوبودن هستند( ماسلاچ و لیتر، ۲۰۰۸).
[۱]. excluded
[۲]. Derman, W.
[۳]. fibromyalgia
[۴]. tension headache
[۵]. Irritable Bowel Syndrome
[۶]. M. V. Geelen, S.
[۷]. Sinnema, G.
[۸]. J.M. Hermans, H.
[۹]. Kuis, W.
[۱۰]. heterogeneous
[۱۱]. arousal
[۱۲]. Hadlandsmyth, K.
[۱۳]. E. Vowles, K.
[۱۴]. neurasthenia
[۱۵]. B. Harvey, S.
[۱۶]. Wessely, S.
[۱۷]. Kuh, D.
[۱۸]. Hotopf, M.
[۱۹]. extraversion/sensation-seeking
[۲۰]. Wijesuriya, N.
[۲۱]. Tran, Y.
درباره این سایت